آنا(Anna): ...خودمو براش تبدیل به یه احمق كرده بودم، و باز هم نشد، اون منو خوشبخت نكرد.
لودو(Ludo): اما هیچ رابطه ای زیاد برقرار نمی مونه اگه یك طرف خودش رو برای اون یكی تبدیل به یك احمق كنه. یا اون از بودن كنار یك احمق حوصله اش سر میره و هیچ احترامی دیگه براش قائل نیست و تركش می كنه، یا اونی كه خودش رو احمق كرده، یك زمانی به خودش میاد و می بینه كه تبدیل به یك احمق شده و اگه اینطوری ادامه بده چیزی ازش باقی نمی مونه و میره. به علاوه،هیچ مردی نمی تونه تو رو خوشبخت كنه، اگه تو خودت قبلش خوشبخت نبوده باشی. تو خودت باید برای خودت تلاش كنی كه خوشبخت بشی. این كمال خود خواهیه كه تمام روز تو خونه زانوی غم به بغل بگیری و بعد از یك نفر دیگه انتظار داشته باشی كه بیاد و دائم تو رو خوشبخت كنه! تازه به غیر از اون، اینم طبیعیه كه آدم گاهی هم خوشبخت نباشه. من هم تمام روز زیر آفتاب قدم نمی زنم و داد نمی زنم"عجب زندگی باحالی!". راستی چرا همه توقع دارن كه هر روز خوشبخت باشن؟! و اگه نباشن، مسئولش منم؟!
آنا: این افاضات رو از كجا آوردی؟ میشه تو كتابخونه گیرشون آورد یا باید خرید؟! (لبخند)
لودو: توی Ebay هم هست! (لبخند)
....................................................................................................
آنا: تو نمی خوای مسئولیت قبول كنی، می خوای فقط همه رو بكنی!
لودو: خوب چرا كه نه، اگه لذت داشته باشه؟
آنا: و اون دخترایی كه باهاشون می خوابی چی؟ فكر می كنی اونها هم همونقدر لذت می برن؟
لودو: خوب آره، اینطوری فكر می كنم.
آنا: شاید با درد عشق، تو خونه می شینن و لابد باید ازت متشكر هم باشن كه غمگینن، یا چی؟
لودو: چرا فكر می كنی كه اونا عاشق من می شن؟
آنا: خوب این امكان هست، بعضی زنها گاهی از این كارا می كنن!
لودو: ولی نه اون زنهایی كه من باهاشونم! نكته دقیقا همینجاست. زنهایی كه من باهاشونم، زنهای عاقل و بالغی هستن كه می دونن چیكار می كنن، و از اول همه چیز تعیین میشه.
آنا: هر چقدر هم از اول تعیین كنی، ولی همه چیز در حال تغییره. شاید من با یه مرد برم تو رختخواب، و هیچ اتفاق احساسی هم نیافته؛ همه چیز خوب و خوش پیش بره و یك شبه تموم بشه. اما ممكن هم هست اگه سكس خوبی باشه، دوباره برم و دوباره و ادامه بدم و یك زمانی بشه كه به خودم بگم :"هی، وقتی سكسش خوبه، شاید چیز دیگه ای هم داشته باشه كه خوب باشه!"، و دفعه سوم و چهارم یا حد اكثر پنجمه كه زنه دیگه عاشق شده!
لودو: واقعا اینجوریه؟!
آنا: بله!و تو می تونی هر چقدر دلت می خواد از اول تعیین كرده باشی! این ولی برای تو بلیط آزاد نمیشه كه یه حیوون باشی و از قبول مسئولیت شونه خالی كنی.
لودو: چه مسئولیتی؟! من فقط وقتی مسئولیت دارم كه با كسی دوست ثابت باشم. وقتی از روز اول به یكی میگم: "هی، بیا با هم خوش بگذرونیم، من دوستی ثابت نمی خوام"، دیگه مسئولیتی ندارم. و حیوون هم نیستم. و اگه طرف حالیش نمیشه، می تونه نیاد.
آنا: پس دیگه سكس هم نباید داشته باشی!
لودو: این دیگه چیه میگی؟!
آنا: ای بابا، هیچ "طرفی" حالیش نمیشه! اونا فقط تظاهر می كنن كه فهمیدن، خنده داریش به همینه. نگاه كن؛ تو میگی:" هی، من فقط می خوام خوش بگذرونم، نه هیچ چیز دیگه". اونم میگه:" باشه! بیا با هم خوش بگذرونیم" اما پیش خودش فكر می كنه: "معلومه كه اون می خواد خوش بگذرونه، با اون شلخته هایی كه تا به حال داشته! هنوز خبر نداره كه من مثل آخرین شیشه كولا تو كویر می مونم! و وقتی كه فهمید...بعدش ببینیم چی میشه!" . یعنی در حالیكه تو توی فكرت سر جای اولتی، اون به یه جهت كاملا متفاوت میره، و یك دفعه تو دو نقطه جدا از هم قرار می گیرین، و اونوقت تو دوباره حیوون میشی!
لودو: یعنی می خوای بگی یا من سكس دارم و یه حیوونم، یا حیوون نیستم و سكس ندارم؟!
آنا: آره!
لودو: پس من همون حیوون هستم!
آنا: از اول هم معلوم بود!
(هر دو لبخند)
با كمی تحریف!، از فیلم رمانتیك-كمدی "خرگوشهای بی گوش" (Keinohrhasen)قطعه ای از این صحنه در یوتوب