۰۶ مهر، ۱۳۸۳


دانیل لانگلبن ۱ سعی کرد با آزمایشی توسط دستگاه fMRI (خودم:فارسیشو نمی دونم) قسمت فعال مغزرا (که به خاطر فعالیت بیشتر،خون در آن بیشتر جریان پیدا میکند) در عین دروغگویی شناسایی کند. این آزمایش به این صورت بود که به شخص مورد آزمایش یک کارت از بین ۳۶ کارت ، داخل پاکتی داده میشد، و کسی جز خود شخص نمی دانست که آن کدام کارت هست.بعد از دیدن کارت، شخص در این دستگاه قرار داده میشد، و به او همه ۳۶ کارت یکی یکی نشان داده میشد، و او باید در مورد تمام آنها به این سوال جواب منفی می داد که آیا آن کارت،همان کارت داخل پاکت هست یا نه، در نتیجه یکی از ۳۶ جواب او به هر صورت باید دروغ می بود، و محققان سعی داشتند که آن یک دروغ را از روی نمودار کشیده شده به وسیله این دستگاه کشف کنند.حیرت انگیز اینکه در اين آزمايش ،دروغ يکايک افراد مورد آزمايش کشف شد, به این صورت که هنگام دروغگويی قسمتهای خاصی از مغز فعال مي شوند که در نمودار مشخص مي شدند.لانگلبن توضيح می دهد:" اينطور که به نظر مي رسد، قبل از اينکه دروغ بتواند به زبان بيايد، بايد در مغز ماچيزی به کنار زده شود که احتمالا همان واقعيت است".نتیجه اینکه در حين دروغ گفتن، مغز ما فعاليت بيشتری نسبت به حالت عادی( يعنی وقتی که دروغ نمی گوييم) دارد، و سعی می کند اول از همه از اين جلوگيری کند که ما حقيقت را به زبان بياوريم. این خود باعث میشود که زمان عکس العمل ما هنگام بیان یک پاسخ دروغ، بیشتر از این زمان در مورد پاسخ های راست ما باشد.
اين سوال که چه نشانه های بدنی يک دروغگو را "لو ميدهد"، سوالي است که پاول اکمن ۲ را حدود بيست سال به خود مشغول داشته است.یکی از معروفترين آزمايشهای او در اين زمينه به اين صورت است: به گروهی از کارآموزان رشته پرستاری ، فيلمی باصحنه های رقت انگيز از کسانی که بايد دست يا پايشان قطع مي شد، نمايش داده شد. بعد از آن از آنها خواسته شد که در مصاحبه با يک خبرنگار (که آن فیلم را ندیده است) به دروغ توضيح بدهند که چند لحظه پيش فيلمی از صحنه های زيبای طبيعت ديده اند.برای مقایسه،در مرحله دوم، يک فيلم ديگر با صحنه های زيبا نمايش داده مي شد که آنها بايد آن فيلم را همانگونه که ديدند (يعنی با بيان واقعيت) برای خبرنگار وصف ميکردند. اکمن از يکايک آنها در حين مصاحبه فيلم برداری کرد، و حالتهای صورت آنها را زير نظر گرفت، و به کشف جالبی رسيد: حتی ماهرترين دروغگو ها نتوانستند احساس درونی خود را کاملا مخفی کنند.البته فقط برای مدت زمانی کمتر از يک ربع ثانيه این"حالتهای صورت ذره بينی" خود را نشان می دهند. در حین این زمان بسیار کوتاه ،ماسکی که بر صورت داشتند به کناری مي رفت و احساس واقعی آنها مثل احساس انزجار(خودم :از فيلمی که ديده بودند) يا دستپاچگي، صاعقه وار خود را نمايش می داد، قبل از اينکه در پشت لبخندی دوباره پنهان شود. اکمن در اين مورد توضيح ميدهد:"ما قبل از اينکه حس کنيم،فکر نمی کنيم! اگر حسی هم هنوز برايمان آگاهانه نباشد، حالتهای صورتمان مطابق آن تغيير ميکند" . غير از حالتهای صورت ،حرکات افشا کننده ديگری هم در اين افراد ديده شد،مثل تکان دادن سر يا بالا انداختن شانه.البته همه اينها همانطور که گفته شد در مدت زمان بسيار کوتاهی و تنها با نمايش آرام فيلم قابل تشخيص بودند.
به همين دليل است که ما در کشف دروغگويی ديگران معمولا کارآگاههای خوبی نيستيم، اينطور که از آزمايشهای بلا ده پاولو ۳، روانشناس دانشگاه ويرجينيا نتيجه گرفته ميشود، ما حدودا ۵۰٪ از دروغهای ديگران را ميتوانيم تشخيص دهيم،يعنی احتمال آن از انداختن سکه بيشتر نيست! اما يک دسته خاصی وجود دارند که دروغهای ديگران را بهتر کشف مي کنند، نه،منظور ماموران سازمان سيا نيست! بلکه کسانی که به دليل آسيب قسمت چپی مغز، معنای لغات را تک تک درک مي کنند، ولی معنای کل جملات را نميتوانند بفهمند( Aphasiker). وقتی که يکی از سخنرانيهای رونالد ريگان را به گروهی از آنان نمايش دادند، در بعضی از قسمتهای آن، اين گروه به شدت به خنده افتادند، چون آن کلمات خاص را به عنوان دروغ درک کرده بودند. بعدا مشخص شد که آن سخنان واقعا دروغ بوده است. در طی آزمايشهای مختلفی که با اين گروه انجام شده است، آنها توانسته اند حدودا در ۶۰٪ موارد، دروغهای ديگران را تشخيص دهند. وقتی که هنگام پخش ويدئو، صدای آنرا قطع می کردند و گروه مورد آزمايش فقط به تصوير توجه مي کردند، توانايی تشخيص دروغ در آنها به ۷۵٪ مي رسيد. نانسی اکوف ۴، که به همراه پاول اکمن اين آزمايشات را انجام مي داد، در اين مورد مي گويد:"احتمالا زبان باعث پوشيده شدن فرمهای ديگر برقراری ارتباط مي شود. اينکه ما به حرفهای ديگران گوش ميدهيم، باعث ميشود که به نشانه های غیر زبانی دیگر، مثل حالتهای مختلف صورت دقت زیادی نداشته باشیم."
اما شايد در پس اين ناتوانی ما، يک استراتژی مهم برای ادامه زندگی (اجتماعی) نهفته باشد. در جامعه پر از دروغ انسانی، برای کسی که روی حقیقت دقت بیش از حدی نشان میدهد، اين خطر وجود دارد که به گوشه ای رانده شود.اينجا و آنجا نديده گرفتن دروغهای ديگران، جزء ثابتی از راههای ارتباط بين انسانهاست-چه ما خوشمان بيايد،چه نيايد. بلا ده پاولو در حين تحقيقات خود در يک دبيرستان آمريکايی مشاهده کرد که نوجوانانی که در برابر دروغ حساسيت زيادی نشان مي دهند، در بين دوستان يا حتی معلمين خود به عنوان اشخاص غير اجتماعی شناخته مي شوند. اکنون دانشمندان عقيده دارند که در پس همه دروغهای کوچک روزانه، پروسه های پيچيده فکری نهفته است، و بدون آنها زندگی انسانها در کنار هم اصلا ممکن نمي بوده است.
ولی در مورد دروغ گفتن به قصد جنايت چه ميگوييم؟ آيا از اصلی مطلق حرف مي زنيم وقتی می گوييم دروغ گفتن جزئی از وجود ما و نشانه هوش اجتماعی ماست؟ مسلما نه! چون ديگر در آنصورت مساله فقط بر سر يک دروغ ساده نيست،بلکه سر جنايت و تجاوز به حقوق ديگران است.
به هر حال قضاوت اخلاقی در مورد دروغگو را علم هم نمی تواند کنار بزند، همانطور که نمي تواند تناقض و پارادوکس داستان زاغ دروغگو را حل کند: زاغ دروغگو مي گفت،همه زاغها هميشه دروغ مي گويند!
با تلخيص و تحريف
نويسنده:اولريش کرافت ۵، پزشک و همکار دائمی مجله "مغز و روح"
انتشار: مجله "مغز و روح" ۶، شماره ۱، سال ۲۰۰۳
۱-Daniel Langleben
۲-Paul Ekman
۳-‌Bella Depaolo
۴-Nancy Etcoff
۵-Ulrich Kraft
۶-Gehirn & Geist, Nr.1 /2003



۰۲ مهر، ۱۳۸۳


دروغگو؟ همه ما هستيم!
"حقيقت از همه چيز پايدارتر است"... اينطور گفته ميشود، اما تجربه از دير زمان خلاف اين گفته زيبا را نشان داده است.اکنون به عقيده دانشمندان، روانشناسان، عصب شناسان، و متخصصين تکامل، دروغ گفتن نه تنها پديده ای پيچيده است، بلکه بخش بزرگی از هوش اجتماعی ما را تشکيل ميدهد.
"به يکديگر دروغ نگوييد" .فرمان هشتم تورات. زمانی روی سنگ تراشيده شده، امروز به اندازه کاغذی که روی آن نوشته ميشود ارزش ندارد. هر انسانی دروغ ميگويد، با هدفداري، از روی عادت، زيرکانه. بله،شما (خواننده عزيز) هم همينطور!می گوييد اينطور نيست؟ پس حتما در پایان مهمانی قبلی، به ميزبان خود با صراحت گفته ايد که چقدر ميهمانيش خسته کننده بوده است!
اينکه فريب و دروغ همراهان دائمی ما هستند،مدتهاست که به اثبات رسيده است. در سال ۱۹۹۷ گرالد جليسون ۱، متخصص روانشناسی در دانشگاه کاليفرنيای جنوبي، در يک پروژه تحقيقاتی صحبتهای روزانه حدود ۲۰ نفر را در مدتی معين، با روش ضبط گفتگوهای آنان، زير نظر گرفت.نتيجه: حتی صادقترين افراد مورد آزمايش، به طور متوسط هر هشت دقيقه يک بار دروغ گفته بودند."البته بيشتر آنها دروغهای کوچکی بودند، ولی به هر حال دروغ، دروغ است" . از نظر جليسون بزرگترين دليل دروغگويی ما اين است که به دنبال عذری برای رفتاری از خود ميگرديم که در چشم ديگران بد جلوه می کند.مثل وقتی که برای دير رسيدن خود ،ترافيک را بهانه مي آوريم،در حاليکه(خودمانيم!) اصلا خيال نداشتيم که به موقع برسيم. در تحقيقات جليسون، بزرگترين دروغگوها، کسانی بودند که در اجتماع نسبت به ديگران بيشتر فعال بودند، مثل فروشنده ها، وکيلها، پزشکان، يا خبرنگاران.
به گفته پاول اکمن ۲، يکی از پيشقدمان تحقيق درباره دروغگويي، دروغ گفتن چنان بخش مهمی از زندگی ما را تشکيل ميدهد که فهميدن بهتر اين پديده برای همه جوانب زندگی انسانی میتواند حائز اهمیت باشد.برای این منظور، دانشمندان و متخصصان مغز و اعصاب، در آزمايشگاه از افراد مورد آزمايش، در عين دروغگويی نوار مغزی تهیه می کنند، و همینطور فعالیت قسمتهای مختلف مغز را نیز اندازه می گیرند. در عین حال،روانشناسان میمیک و حالت صورت این افراد را تحت نظر می گیرند، و سعی میکنند رفتار "لو دهنده" ما را در دروغگویی بشناسند، و همینطور بفهمند که بچه ها از کی و به چه صورت دروغگویی را می آموزند.
شگفت انگيز اين است که نتيجه تحقيقات دانشمندان در اين مورد، جنبه منفی دروغگويی را کم رنگتر ميکند.بسياری از متحقين تکامل(انسان) عقيده دارند که اين استعداد شگرف انسان برای تحریف ظريفکارانه واقعيت، آنقدرها جای تاسف ندارد، چرا که در بيشتر موارد اين دروغگوييها دليل بر گرايش ما به بدی نيست، بلکه بيشتر بخشی از هوش اجتماعی ما است. دیوید نایبرگ ۳،پروفسور رشته فلسفه و علوم اجتماعی در دانشگاه نیویورک می گوید: " گفتن حقیقت بسیار افراطی اخلاقی شمرده میشود.بدون تحریف واقعیت و دروغگویی رابطه پیچیده اجتماعی انسان اصلا ممکن نبود." یک دروغ اضطراری درباره زیبا بودن مدل جدید موی زن همسایه، به ایجاد یک رابطه خوب مطمئنا کمک بیشتری میکند تا گفتن واقعیت بی پرده. و همانند این مثال، بسیاری از دروغگویی های ما، نتیجه این خواسته است که اطرافیان خود را خوشحال کنیم، یا اینکه حد اقل سعی کنیم آنها را شرم زده یا دلشکسته نکنیم.
البته که این همیشه منظور ما نیست، دروغگویی در درجه اول برای منافع شخصی و خوش آمد گویی دیگران به کار برده میشود: انسان با تحریف ماهرانه حقیقت، رفتار بازی شده دوستانه، و صحنه سازیهای زیرکانه سعی میکند خود را به بهترین وجه ممکن نشان بدهد و حرف خود را پیش ببرد. طبق نتیجه تحقیقات رابرت فلدمن ۴، متخصص روانشناس از دانشگاه ماساچوست، که در آن ۲۴۲ دانشجوی زن و مرد شرکت کرده بودند، این امر بیشتر در مورد مردان صادق است. زنان مورد آزمایش او، بیشتر به این منظور دروغ میگفتند که احساس خوبی به طرف مقابل بدهند، مردان بیشتر قصد داشتند خود را اززاویه خوبی نمایش بدهند.
از نظر متحققین تکامل، زندگی اجتماعی با تمامی طبقه بندیها و رابطه های پیچیده اش، باعث پدید آمدن دروغ شده است.دروغگویی از روی قصد، تنها در رابطه های جمعی پیچیده توانسته است شکل بگیرد. شامپانزه هایی که به صورت گروهی زندگی میکنند نیز در کار نقش بازی کردن حرفه ای هستند و با مهارت خاصی در نمایش و گول زدن یکدیگر، بر سر غذا، و پارتنر جنسی خود با یکدیگر رقابت میکنند.
اگر حقیقت به یک چنین گوهر نایابی تبدیل شده است، این تنها کافی نیست که خود یک دروغگوی ماهر باشیم. کسی که نمیخواهد مرتب گول بخورد، باید این توانایی را هم داشته باشد که دروغها و بازیهای دیگران را نیز با مهارت کشف کند. متحققین تکامل معتقداند که دقیقا همین مسابقه بین دروغگویی هر چه ماهرانه تر و سعی بیشتر بر کشف آن، نیرویی است که باعث تکامل تاریخی هوش اجتماعی ما، یا حتی پیدایش زبان شده است. بعضی از متخصصین تا آنجا پیش میروند که عقید دارند حتی رشد بیولوژیک مغز انسان در طول تکامل،در نهایت نتیجه وجود این نیرو بوده است.
در تقویت این تئوری باید گفت که در پس هر دروغی، یک کار شگفت انگیز فکر ما نهفته شده است.چرا که توانایی پنهان واقعیت ،و ساختن داستانی ساختگی که بتواند جایگزین قابل باور آن باشد، نه تنها احتیاج زیادی به نیروی خلاقیت دارد، بلکه لازمه اش این است که بتوان خود را جای دیگری گذاشت: تنها کسی که میتواند خود را از دریچه چشم دیگران ببیند، این توانایی را دارد که نمایش خود را طوری کارگردانی کند که در چشم دیگری قابل قبول باشد. توانایی تصور اینکه بازی ما چطور در نظر دیگری جلوه میکند، این روش فکر مارپیچی، از خاصترین توانایی های انسان است.
ادامه دارد....

۲۳ شهریور، ۱۳۸۳


حس انتقام جويی ، حس قابل درکي است، با اين وجود بهتر است رامش کنيم!
چرا تقريبا هر انسانی عقيده دارد که به عنوان مثال بايد تروريست را مجازات کرد؟ ظاهرا دلايل عاقلانه و متعددی برای مجازات کسانی که عمل ناهنجاری انجام داده اند، وجود دارد.هر کدام از ما اگر بخواهيم دليل حس انتقام جويی خود را توضيح دهيم،ميتوانيم از اين دليلها استفاده کنيم.اما حس انتقام جويی ما،قبل از اينکه بيان کننده نياز ما باشد، يک عکس العمل احساسی است، يک موج ناگهانی احساسی که جزو طبيعت ماست. اين مبحث ارزش اين را دارد که در موردش به صورت پايه ای فکر کنيم، چرا که هر چه بيشتر ميل انتقام جويی خود را بيشتر بشناسيم، کمتر تحت تاثير آن به اشتباه کشيده ميشويم.
"موج ناگهانی" در واقع لغت دقيقی در اين باره نيست،چرا که منظور من تنها آن خشم اوليه نيست، بلکه آن باوريست که در آن خشم اوليه ايجاد شده و بعد از آن نيز پايدار می ماندو آن اینست که انتقام، حق جویی است، اينکه جايی آن بالا در آسمان، ترازوی عدالت دوباره ميزان ميشود اگر کسی که به ما بدی کرده است رنج بکشد.از هر کدام از ما که سوال شود، فورا دليلهای متعددی برای توضيح حس انتقام جوی خود پيدا ميکنيم:" اگر بدکاران بفهمند که بايد جزای صدمه هايی را که به ما وارد کرده اند بکشند، در آينده مرتکب چنين اعمالی نخواهند شد، اگر ديگران ببينند که ما پاسخ عملشان را خواهيم داد، با ما در نخواهند افتاد،..."
روانشناسان تکامل ميتوانند توضيح دهند که چرا انسانها در تمامی فرهنگها عقيده دارند که عمل خوب بايد پاداش ببيند، و عمل بد مجازات شود. با وجود اينکه نياکان ماقبل انسانی ما نميتوانستند اين مساله را آگاهانه درک کنند، ولی رفتار آنها به خاطر انتخاب طبيعت ، تحت تاثير آن قرار گرفت. از آنجا که حس انتقام جويی به آنها کمک مي کرده است که در جنگل اجتماع خود بتوانند زنده بمانند، ژنهای مخصوص اين رفتار به نسلهای بعدی منتقل شده است. کسی که در دنيای خشن شکار و شکارچی دارای حس انتقام جويی ضعيفی بوده، به گوشه ای رانده می شده است، غذا و جفتش ربوده می شده، و به اين شکل کم کم از صحنه حذف می شده است.
ما اين منطق داروينی را در خويشاوندان نزديک ژنی خود نيز می توانيم مشاهده کنيم: شامپانزه ها فقط در نزاع از خود دفاع نمي کنند، (کاری که تقريبا همه جانوران انجام می دهند) ، بلکه حمله کننده را مدتها بعد از نزاع هم به خاطر می اورند و از او انتقام می گيرند.حتی فرانس د وال ۱، متحقق رفتار ميمونها ، عقيده دارد که احتمالا آنها همان حس اخلاق و عدالت که در انسان وجود دارد را دارا هستند. از نظر مارتين دالي۲ و مارگو ويلسون ۳، روانشناسان تکامل، این حس در ما انسانها به این دلیل تا این حد تکامل یافته که ما آن را به وسیله زبان تکامل بخشیدیم. گزینش طبیعی ما، ما را اينطور شکل داده است که نه تنها به ضربه ها پاسخ مي دهيم، بلکه سعی مي کنيم اين انتقام گيری را در برابر ديگران موجه جلوه دهيم، تا برای خود همدستانی پيدا کنيم، يا حد اقل همدستان طرف مخالف را از فعاليت باز داريم. ما راه می افتيم و شروع ميکنيم به توصيف اينکه کسی به ما ناحقی کرده است، و بايد مجازات شود. اين کار با همراهی ديگران هم مواجه ميشود،چرا که غريزه انتقام جويی در تک تک ما زنده است.حتی صلح طلبان هم بايد فعالانه در برابر آن مقاومت کنند.
قانون گزينش طبيعت، اين تاثير ترس آور انتقام را کشف کرده، و در نياکان ما اين احساس را کاشته است که انتقام چيز خوبيست. بعدها انسان منطق نهفته در پشت اين ترس آوری را هم کشف کرد و آنرا قانونی کرد: عقيده به اينکه مجازات می ترساند، عميقا در اصول قانون قضايی ما جای گرفته است.
اما جالب اینجاست که قانون، انتقام را به خودی خود چيز خوبی ميداند، گذشته از تاثير ترس زای آن. چرا؟ چون قانونمندان ما هم (مثل بقیه انسانها) با اين غريزه به دنيا آمده اند که انتقام خوب است ،و از آنجا که حس انتقام جويی حس "بالاتری" است از مثلا گرسنگی يا ميل جنسي، به آن مجال قدرت نمايی بيشتری هم مي دهند. ما انتقام را خوب ميدانيم چون ۱- تاثير ترس آور دارد ۲- چون ما اخلاقا با آن احساس خوبی داريم، و برای اين با انتقام گيری احساس خوبی پيدا ميکنيم که در طول تاريخ انتقام گيری با تاثير ترس آورش کمک کرده است که رفتارهای خشونت بار مهار شوند.
اما ما (امروزه) اغلبا با موقعيتهايی سر و کار داريم که در آنها انتقام جويی عملا سودی به حال ما ندارد و اين "غريزه اخلاقی " نه تنها نتيجه عاقلانه ای به همراه نمي آورد،بلکه بر عکس باعث ميشود که دست به کارهای احمقانه ای بزنيم،به خصوص که موقعيت های اجتماعی ما کاملا با موقعيت های آغازین که در آنها اين غريزه طبيعی پايه گذاری شد،متفاوت است. يک مثال ساده: وقتی که در اتوبان ماشينی با سرعت بسيار زياد جلوی ماشين ما مي پیچد، حس انتقام جويانه ما زبانه ميکشد، اما مسلما راه عاقلانه اين است که به آن اهميتی ندهيم.مثال ديگر: بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر عکس العمل های ملی ، همان منطق قانون قضايی را دنبال کرد: گاهی سياست مداران تفسير مي کنند که يک ضربه انتقام جويانه چه سود هايی برايمان به همراه دارد، و گاهی ميگويند که بد کاران بايد مجازات شوند.بيشتر طرفداران عمليات انتقام جويانه از اين استدلال استفاده مي کنند که انتقام به خودی خود خوب و درست است.کافيست که جرج بوش رئيس جمهور آمريکا بگويد: "من عدالت میخواهم" تا (اکثريت) ملت آمريکا پشت سر او قرار بگيرند.
از اين قرار سياست (و زندگی ما) امروز در بيشتر موارد،راه خود را بر اساس بر آورد عواقب يک عمليات انتقام جويانه تعيين نمی کند،بلکه از يک احساس بدوی هدايت ميشود که در زمان های ماقبل تاريخ نتايج سودمندی داشته است، ولی در دوران پيشرفت صنعت و در جامعه مدرن امروزی آن نتايج سودمند را به همراه ندارد.
با تخليص و تحريف
نويسنده:روبرت رايت ۴،نويسنده کتابهای متعدد درباره روانشناسی تکامل
انتشار: مجله "روانشناسی امروز" ۵ ،دسامبر ۲۰۰۱
۱-Frans de Waal
۲-Martin Daly
۳-Margo Wilson
۴-Robert Wright
۵-Psychologie Heute, Dezember 2001

۱۵ شهریور، ۱۳۸۳


با ديدن يک زن زيبا، بوی خطر به مشام مرد ميرسد!
مصاحبه ای با اوته گولا۱ درباره زیبایي و نمایش آن در نقاشی
مجله روانشناسی امروز۲: خانم گولا، شما به طور فشرده به موضوع زیبایی در نقاشی و عکاسی می پردازید. آیا تصور انسان از زیبایی در مدت چند قرن گذشته تغییر کرده است؟
اوته گولا: می شود گفت که در مدت قرون گذشته تصویر زن باریک اندام و جوان به طور سمبلیک-به این معنی که بارور بودن یعنی زیبا بودن-در اولویت قرار داشته است. در دوران کمبودهای طبیعی، زمانی که تغذیه و سلامتی مردم به دلایل مختلف مثل جنگ در وضعیت بدی بوده است، اندام چاق تر زنانه در نقاشی به عنوان نشانه تغذیه خوب و بر خورداری از رفاه مادی ترجیح داده شده است.زنان نقاشی شده در آن زمان بدن خود را برهنه برای نقاشی مدل قرار میدادند، انگار که بخواهند بگویند: "به اندام من نگاه کنید، به پوست صاف و زیبای من.من آبله ندارم، من سیفیلیس ندارم".یا مثلا در دهه ۵۰ میلادی که برای بسیاری از مردم سالهای فقر محسوب می شد، باز زنان چاق تری مثل مرلین مونرو (با سایز لباس ۴۴) به عنوان زن زیبا شناخته می شدند، که با اندام پر تر خود سمبل زن سالم، بارور، وپر احساس بودند.
ر.ا. : برگرديم به نقاشی. در نقاشی تقريبا تنها نگاه مردانه است که زيبايی را به تصوير ميکشد.
گولا: درست است. در گذشته زنان بسيار به ندرت نقاشی ميکردند، و در آغازعکاسی هم زن عکاس وجود نداشت، اين چيزيست که امروز عوض شده است.
ر.ا. : اين نگاه مردانه چه خصوصياتی دارد؟
گولا: اين نگاه به سه قسمت طبقه بندی ميشود: نگاه "گناه آلود" که زن را به صورت همبازی در عشق به تصوير ميکشد.در مقابل آن نگاه " تقدس گرايانه" وجود دارد که زن را مادر مقدس و زن بخشنده و فداکار مي بيند که زيبايی او از درونش سرچشمه ميگيرد. از زمان قرون وسطي، تقريبا هيچ نقاشی از زنان وجود ندارد که دنيای زندگی روزمره آنها را نشان بدهد.در نقاشی نيز، همانطور که در زندگی آن زمان، زن تا قرن ۱۷ ميلادی نقش بسيار کوچکی در اجتماع و به عنوان پارتنر داشته است. رمبراند از اين جهت در زمينه نقاشی يک استثناء بود.از او عکسهايی هر چند کم وجود دارد که در آنها همسر خود را نقاشی کرده است.تنها بعد از به وجود آمدن ايده آل های مردمی بود که نگاه سوم به زن شکل گرفت که او را در زندگی روزمره نشان میداد.
ر.ا. : چرا نگاه مردانه اینقدر یک جانبه است؟
گولا: زیبایی خطر آفرین است.با دیدن یک زن زیبا مرد احساس خطر میکند، خطر اینکه مرزهای خود و در نتیجه ثبات اخلاقی خود را از دست بدهد. به همین دلیل است که خواسته مرد به تصاحب یک زن زیبا خیلی از اوقات با خواستن تحقیر و پایین آوردن او همراه است. زیبایی یک زن، نیروی اروتیک قویی که از آن صادر میشود، برای مرد تهدید آمیز است، چرا که میترسد خود را در برابر او گم کند، یا اتفاقی برایش بیافتد که قابل کنترل نباشد. در گذشته ، زمانی که مردم بسیار مذهبی بودند، به خصوص در قرون وسطی این ترس از گناه بود که مردان را به خود مشغول میکرد (خودم: این توصیف برای جوامع مذهبی امروز هم صادق است) چرا که رابطه جنسی تنها برای رسیدن به هدف مقدس بچه دار شدن تلقی میشد، و نه برای لذت بردن، لذت جنسی ناپاک به حساب می آمد.
ر.ا. : نگاه ترس آلود مرد به زن در نقاشی چطور به نمایش در می آید؟
گولا: به شکل تصویر زن و مرگ، زن و شیطان. به خصوص از زمان قرون وسطی نقاشیهای زیادی از هنرمندان ناشناس به دست ما رسیده که در آنها زنان نیمی به شکل زن زیبا و نیمی به شکل اسکلت کشیده شده اند، یا عکسهایی که در آنها مرگ زن را در آغوش میکشد.
ر.ا. : یک چنین نگاه خشنی از مردان ترسان دوران گذشته به زن، امروز نباید برای ما مهم باشد.
گولا: اینطور نیست. این نوع نگاه مرد به زن، سنت وار از گذشته تا امروز در ما تاثیر گذاشته است.قدرت جذابیت و اروتیک زن زیبا و خطری که مرد در آن حس میکند، امروز از هر زمانی زنده تر است، چرا که زنان زیبایی و جاذبه اروتیک خود را با اعتماد به نفس بیشتری نشان میدهند.
ا.ر. : امروز مرد چه خطری را در آن میبیند؟
گولا: عشق و سکسوالیته امروز از آزادیهایی برخوردار است که در گذشته وجود نداشت، و آن ایجاد رابطه ای است که در آن زن و مرد با ‌حقوق مساوی در برابر هم قرار میگیرند.رابطه ای که در آن باید به نیرو و قدرت دیگری احترام گذاشته شود. این برای بسیاری از مردان هنوز تهدید آمیز است، چرا که میترسند برتری دیرینه خود را به زن از دست بدهند.
ا.ر. : تجربه فردی زیبایی امروز چگونه است؟ آیا هنوز میتوان گفت که زیبایی بستگی به دید هر فرد دارد، یا این تاثیر تبلیغات و فرم فرهنگی است که تعیین میکند زن زیبا چگونه باید باشد؟
گولا: فشار رسانه ها بر زنان مسلما بسیار زیاد است. اگر در گذشته زیبایی نشانه جوانی، سلامتی، باروری یا وجود خالص و مافوق طبیعی زن بود، امروز دیگر اینطور نیست. ایده آل زیبایی امروز برای زن، نشانه رقابت بین زنان بر سر مردان، نشان قدرت جلو رفتن به خصوص در شغل، و بیش از گذشته نشانه رفاه اجتماعی است.زیبایی تبدیل به یک کار مشکل شده است. ولی امروز مردان نیز از این موضوع مستثنی نیستند.
ر.ا. : يعنی مردان هم هر روز بيشتر تحت فشار ايده آل های زيبايی ارائه شده از طرف رسانه ها قرار ميگيرند؟
گولا: بله.در حاليکه تا چند سال قبل به ندرت مردان دچار اختلالات تغذيه ای بودند،امروز بر تعدادشان مرتب افزوده ميشود. اين خود نشان ميدهد، که مردان نيز تحت این فشار قرار ميگيرند که برای زيبايی خود تلاش کنند.
ر.ا. : به نظر شما آيا اين فشار در آينده بيشتر خواهد شد؟
گولا: اگر مساله مربوط به زيبايی به عنوان نشانه کاری بودن، نشانه رقابت بين زنان بر سر مردان است، يا به عنوان اسلحه ای در شغل، حتما اين فشار در آينده بر زنان و مردان بيشتر خواهد شد. اين در مورد نسل مسن تر نيز صادق است. اختلاف بين ايده آل زيبايی و واقعيت، باز هم بزرگتر از امروز خواهد شد، و شايد در اين مساله شانسی وجود داشته باشد. وقتی زمانی فرا رسد، که اين اختلاف به حدی رسيده باشد که قابليت واقعی شدن چنان ايده آل هايی به صفر برسد، آنوقت دوباره زيبايی فردی مورد توجه قرار ميگيرد.
ر.ا. : پس ديد شما نسبت به آينده مثبت است؟
گولا: نه الزاما. در حال حاضر تنها ميتوانيم آرزو کنيم که زنان امروز با اعتماد به نفس بيشتری به بدن زنانه خود نگاه کنند و پستی و بلنديهايش را به رسميت بشناسند (از آنجا که اين زنان هستند که باردار ميشوند و فرزند به دنيا ميآورند) و برای نسل مسن تر آرزو کنيم که با چين و چروکهای گذر زندگی ، در صورت و بدن خود آشتی کنند.
مصاحبه هلگا لوند۳ با دکتر اوته گولا، پزشک متخصص تغذيه در برلين
چاپ: مجله روانشناسی امروز،آوریل ۲۰۰۱

۱-Ute Gola
۲-Psychologie Heute, April 2001
۳-Helga Levend

 
Home
Email
 
 
 

پسیو‌اگرسیو، پرخاشگری منفعلانه

از جدایی

هنر معذرت خواهی‌ (۳)

توهم دانايى

چرا موتسارت بچه‌ها را باهوش نمی‌‌کند

در باب همدلی

دام هارمونی (۲)

‌دام هارمونی (۱)

سرچ می‌‌کنی‌ یا هنوز فکر می‌‌کنی‌؟

آیا اندرز خوبی به ذهنت رسیده است؟...آنرا پیش خودت نگه دار!

هنر با خود تنها بودن

چطور با موفقیت شکست بخوریم

هنر معذرت خواهی (۲)

هنر معذرت خواهی (۱)

ترس از رابطه (۲)

ترس از رابطه (۱)

دام کمال‌گرايی (۲)

دام کمال گرایی(۱)

خشونت خانگی علیه زنان

از خاطره و حافظه (۱)

تمجيد‌های مورد ترديد

آخر اشتباه من کجاست؟

ترس مردان از احساسات

دو تا در عشق کافی نيستند

شما یك ایمیل جدید دارید

ای لحظه، بمان!

حیوون سكسی و دغدغه مسئولیت!

هنر دعوا کردن (۲)

هنر دعوا کردن(۱)

کافکای عاشق پیشه

اخلاق(۲)

اخلاق (۱)

روابط موازی(۲)

روابط موازی(۱)

کمی هم از مردان بشنویم!

اسطوره خون آشامها

آیا پول خوشبختی می آورد؟

فیلسوفهای کوچک، سوالهای بزرگ

به ایدز شانس ندهیم

سکسوالیته ( ۳): اولین بار-قسمت اول

تاپ سیکرت(۲)

و همین لباس زیباست نشان آدمیت؟

تاپ سیکرت(۱)

طنز

آزمایش میلگرام…

خوشبختی دوستی واقعی

هنر بزرگ شدن

سکسواليته (۲) : زنان و خود ارضايی

وقتی عشق سردتر مي شود

قدرت اکثريت

هنر، برای خواستگاری

سکسواليته(۱) : پدوفيلی

وبلاگ: هر نفر يک ناشر؟

شستشوی مغزی

وحشت زده

قویترین میل جهان

شانس

رويا(۲)

رويا(۱)

چند کلمه حرف حسابی!(۲)

دخترهای حرف گوش کن، پسرهای شرور

چند کلمه حرف حسابی!(۱)

دروغ(۲)

دروغ(۱)

…انتقام

زیبایی(۳)

زیبایی(۲)

زیبایی(۱)

 
Enter your Email


Preview | Powered by FeedBlitz
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
  • اوت 2004  
  • سپتامبر 2004  
  • اکتبر 2004  
  • نوامبر 2004  
  • دسامبر 2004  
  • ژانویهٔ 2005  
  • فوریهٔ 2005  
  • مارس 2005  
  • آوریل 2005  
  • مهٔ 2005  
  • ژوئیهٔ 2005  
  • اوت 2005  
  • سپتامبر 2005  
  • اکتبر 2005  
  • نوامبر 2005  
  • دسامبر 2005  
  • فوریهٔ 2006  
  • مارس 2006  
  • مهٔ 2006  
  • ژوئیهٔ 2006  
  • سپتامبر 2006  
  • نوامبر 2006  
  • دسامبر 2006  
  • ژانویهٔ 2007  
  • فوریهٔ 2007  
  • مارس 2007  
  • آوریل 2007  
  • مهٔ 2007  
  • سپتامبر 2007  
  • اکتبر 2007  
  • فوریهٔ 2008  
  • مهٔ 2008  
  • ژوئیهٔ 2008  
  • اوت 2008  
  • نوامبر 2008  
  • فوریهٔ 2009  
  • مارس 2009  
  • مهٔ 2009  
  • سپتامبر 2010  
  • آوریل 2011  
  • آوریل 2012  
  • ژوئیهٔ 2013  
  • مهٔ 2014  
  • نوامبر 2014  
  • دسامبر 2014  
  • فوریهٔ 2015  
  • مارس 2015  
  • ژوئیهٔ 2015  
  • اوت 2015  
  • نوامبر 2015  
  • دسامبر 2015  
  • فوریهٔ 2016  
  • اوت 2016  
  • فوریهٔ 2017  
  • مهٔ 2017  
  • اکتبر 2017  
  • نوامبر 2017  
  • اوت 2018  
  • ژوئن 2019  
  • نوامبر 2019  
  •