۱۱ اردیبهشت، ۱۳۸۵



چرا ما به رازهایمان احتیاج داریم


چیزی را از دیگری مخفی کردن ، معمولا غیر اخلاقی و یا به عنوان صدمه ای برای یک رابطه شمرده می شود. اما همه رازها مخرب نیستند، رازهای "خوب" نیز وجود دارند. رازها انسان را از صدمه و نزدیکی بیش از حد حفظ می کنند، و بدون چنین رازهایی زندگی مستقل انسان و همینطور رابطه خوشبخت بین دو نفر قابل تصور نبود.

انسانهایی که زندگی دوگانه ای دارند، برای ما جالب هستند. دوست داریم از چرا و چگونگی راز آنها سر در بیاوریم و گاهی از خود سوال می کنیم چطور شخصی توانسته است رازهایی مانند فرزندانی از شخص دیگر، عشق و رابطه با دیگری یا مثلا تمایلات جنسی غیر معمول خود را در مدت زمان طولانی پیش خود حفظ کند. این تمایل ما به دانستن، تنها از روی کنجکاوی نیست، بلکه گاهی به این دلیل است که ما اغلب- کم یا زیاد- خود را به آنها مربوط می بینیم، چرا که ما نیز رازهایی را پیش خود داریم، صندوقچه هایی که کسی به آنها راه ندارد. اسرار جز جدا نشدنی زندگی انسان هستند.

انسان تنها در پنج سال اول زندگی می تواند بدون راز زندگی کند.اما از سن پنج سالگی، یعنی از زمانی که ما خود را به عنوان یک موجود مستقل درک می کنیم، شروع به پنهان واقعیت می کنیم: در کودکی محلهای مخفی ای داریم که کسی از آنها خبر ندارد، در نوجوانی عشق به پسر همسایه را فقط برای دفتر خاطرات خود تعریف می کنیم، و در بزرگسالی نیز همه روابط و عشقهای گذشته خود را برای همسر خود تعریف نمی کنیم یا تمایل جنسی خود را از همکاران و والدینمان مخفی نگه می داریم. هر انسانی در زندگی خود چیزی دارد که از دیگران مخفی نگه می دارد و از آن با کسی حرف نمی زند. گاهی دلیل این رازداری ترس از طرد شدن و فهمیده نشدن و عواقبی است که گفتن حقیقت به دنبال دارد. گاهی می خواهیم که کسی را که دوست داریم زخمی نکنیم. اما اغلب ما به دلیل دیگری محافظ رازهایمان هستیم، دلیلی که معمولا برایمان نا آگاهانه است: ما سکوت می کنیم برای اینکه حدی از فاصله را با اطرافمان حفظ کنیم و برای دیگران کمی غریبه باقی بمانیم. یک راز، برای ما محلی درست میکند که در آن آزاد هستیم، جایی که تنها به خودمان تعلق دارد و به ما کمک می کندخودمان را گم نکنیم و استقلال خود را حفظ کنیم.

رازداری برای محافظت از خود؟سکوت برای حفظ استقلال؟ این فکر کمی گیج کننده است. آیا پنهانکاری نشانه نرسیدن به بلوغ فکری و حتی غیر اخلاقی نیست؟ آیا صادق نبودن عواقب بدتری به همراه ندارد؟ رازداری بسیار بدنام است و در این مساله روانشناسان و روانکاوان نیز کاملا بی نقش نبوده اند، چراکه تا به حال تنها به نقش مخرب وجود یک راز به عنوان مثال در یک خانواده نگاه شده است. رازهایی که گاهی نه تنها شخص محافظ آن زیر بار سنگینش قرار دارد، بلکه بقیه اعضای خانواده نیز که از آن خبر ندارند، در جو سنگینی که به خاطر آن در خانه وجود دارد رنج می برند. یا تحقیقات متعددی که نشان داده اند که حفظ یک تجربه بد پیش خود و پس زدن احساس حاصله از آن، به سلامتی جسم و روان صدمه می زند، در حالیکه صحبت کردن از آن نقش رها کننده دارد و لازم است که شخص آنها را با کسی در میان بگذارد یا حد اقل به روی کاغذ بیاورد.

پس با این وجود آیا پنهانکاری هنوز درست است؟ از نظر ایوان ایمبر بلک (Evan Imber-Black) ، مشاور خانواده، این موضوع با جوابهای ساده ای مثل "درست" یا "نادرست" حل نمی شود. همینطور سیسلا بوک (Sissela Bok) در کتابی که در اینباره به عنوان Secrets در سال ۱۹۸۲ نوشته است،می گوید: "اسرار برای زندگی انسان ضروری هستند، مانند آتش، و به همان اندازه وحشت برانگیز. می توانند مانند آتش هم گرم کنند و هم بسوزانند، می توانند حیطه شخصی را حفظ کنند یا از بین ببرند ، دو نفر را به هم نزدیک کنند یا زخمی کنند." تحقیقات و مطالعات درباره رازداری تا به حال تنها به جنبه منفی آن پرداخته است . آرتور شوپنهاور (Arthur Schopenhauer,1840) به "حق دروغگویی" اشاره می کند ، دروغگویی در زمانی که لازم است چیزی درباره ما مخفی بماند، چیزی که فاش شدن آن به رسواییمان می انجامد: "این حق دروغگویی برای هر شخص، در برابر هر سوالی که به زندگی شخصی یا کاری او مربوط می شود محفوظ است، در برابر هر سوالی که نه تنها پاسخ صحیح دادن به آن، بلکه حتی خود داری از دادن جواب بتواند شک بر انگیز باشد و شخص را به خطر بیاندازد. اینجا دروغگویی یک وسیله دفاع در برابر کنجکاوی بی اجازه ای است که معمولا با قصد خوبی به میان نیامده است."

خود را از کنجکاوی زیاد دیگران حفظ کردن، برای خود حق دور نگه داشتن دیگران از محدوده شخصی خود را محفوظ داشتن و همه چیز را نگفتن-این چیزی است که با نظر عمومی تبلیغ شده مغایرت دارد که به باز بودن و بیان کردن همه چیز در روابط بین انسانی عقیده دارد و کسی را که قادر به نشان دادن همه درون خود به محیطش نباشد، حد اقل در خطر از دست دادن سلامت خود می بیند. اما اکنون به تدریج نقش مهم سکوت در رشد بعضی ساختارهای روانی هر شخص بیشتر روشن می شود. Serge Tisseron ، روانکاو فرانسوی می نویسد: "لحظه ای که یک کودک برای اولین بار دروغ می گوید، لحظه بسیار مهمی است: کودک دریافته است که والدینش نمی توانند فکر او را بخوانند و این به او نشان می دهد که او صاحب شخصیتی مجزا و مختص به خود است." همینطور دانیل وگنر (Daniel Wegner)، پروفسور روانشناسی در دانشگاه هاروارد نیز عقیده دارد که رازها انسان را از سازشگریهای ناسالم و فرو رفتن در یک راحتی خسته کننده حفظ می کنندو هر انسانی برای ثبات روحی خود به آنها احتیاج دارد:"ما همه لحظاتی را می شناسیم که حس می کنیم خودمان را در محیط اجتماعی اطرافمان، در محل کار، خانه، یا کنار همسرمان، گم کرده ایم. در این مواقع یک راز می تواند به ما وجود مستقلمان را یاد آوری کند." شری تورکل(Sherry Turkle) ، جامعه شناس موسسه ماساچوست، این نیاز شدید انسان به یک "دنیای دوم" را با رفتار بسیاری از کاربران اینترنت توصیف میکند:" تعداد زیادی از کاربران نت، به خود در دنیای مجازی هویت جدیدی می دهند-جنسیت خود را عوض می کنند،و خود را در گروه سنی و شغلی دیگری قرار می دهند.من فکر می کنم که این کار اهمیت ویژه ای برای آنها دارد از این جهت که می توانند از این طریق مشکلات خود را مطرح کنند و راه حلهای مختلف را امتحان کنند بدون اینکه نگران عواقب آن باشند. این تعویض هویت می تواند حد اقل در یک محدوده زمانی خاص، یک زندگی محفوظ و رمزی را به آنها عرضه کند که در آن می توانند ایده ها و نیروهای جدید برای زندگی واقعی خود به دست آورند، یا در آن استراحت کنند.
...................................................................................

گفتن یا نگفتن؟ ...مساله این است!

این سوال را هر کسی که رازی با خود حمل می کند زمانی از خود می پرسد، سوالی که پاسخ چندان راحتی ندارد. شوپنهاور می نویسد: "اگر رازی را نزد خود نگه دارم، آن زندانی من است، اگر آزادش سازم، من زندانی اش می شوم. صلح و آرامش، میوه ای است که به درخت سکوت آویزان است". ضرب المثلهایی مانند : "هر کس راز خود را فاش کند، آزادیش را فروخته است" نیز پیامهای مشابهی دارند. همینطور مشاوران و روانشناسان هم گفتن همه چیز در هر شرایطی را در یک رابطه توصیه نمی کنند. ایوان ایمبر بلک این نظر را دارد که اگر کسی رازی دارد که در درجه اول مربوط به زندگی خود اوست، ،این راز به او "تعلق" دارد و اینکه آیا می خواهد آنرا فاش سازد یا نه، کاملا به تصمیم خود او بستگی دارد. یعنی: کسی حق ندارد رازی را که متعلق به دیگری است فاش کند. همه عشق ما به حقیقت _واقعی یا بازی شده_ هم این را توجیه نمی کند که شخص دیگری را رسوا کنیم. کسی که می داند همکارش همجنسگراست ، نباید به جای اون این مساله را با دیگران در میان بگذارد. کسی که از رابطه خارج از ازدواج دوستش با شخص سومی خبر دارد، باید سکوت کند. ما این حق را نداریم که نقش قهرمان نگهبان حقیقت را بازی کنیم با این تصور که : من بهتر می دانم دیگران چه چیزهایی را باید بدانند!

همینطور کسی که رازی نزد خود دارد، باید در این تصمیم که آیا آنرا فاش کند یا نه، بسیار دقیق فکر کند، و دلیل فاش کردن آن را نزد خود مشخص سازد:

آیا من از سر عصبانیت این راز را فاش می کنم؟
اگر رازی ناگهان گفته می شود، به این دلیل که از دست کسی عصبانی هستیم یا می خواهیم از او انتقام بگیریم، گفتن آن برای ما رها کننده نخواهد بود، بلکه عواقب نا گواری خواهد داشت.

آیا من رازی را فاش می کنم برای اینکه برای خود همدستانی در یک دعوا درست کنم؟
به عنوان مثال وقتی پدری در برابر فرزندش راز مادرشان را فاش می کند.

آیا می خواهم شانه خود را از زیر باری سبک کنم و آنرا به دوش دیگری بگذارم؟
ایوان بلک اخطار می دهد : "اگر به این فکر می کنید که رازی را فاش سازید و پیش خود تصور می کنید که بعد از آن خود را سبکتر احساس می کنید و دیگری آنرا کاملا قبول خواهد کرد و مساله برای همیشه حل خواهد شد، باید این احساس را به عنوان یک زنگ خطر ببینید."

در کل می توان گفت که تنها دو دلیل خوب برای فاش کردن رازی وجود دارد، اول در صورتیکه که کاملا متقاعد هستیم که دیگری با دانستن آن نیرو و انگیزه جدیدی برای زندگی اش پیدا می کند و به این دلیل حق دانستن آنرا دارد، و دوم زمانی که فکر می کنیم با فاش کردن یک راز می توانیم رابطه ای را نجات دهیم یا دوباره بر قرار کنیم.

نویسنده: اورزولا نوبر (Ursula Nober)
با تلخیص، از مجله روانشناسی امروز،مارس ۲۰۰۶ (Psychologie Heute, März 2006)

 
Home
Email
 
 
 

پسیو‌اگرسیو، پرخاشگری منفعلانه

از جدایی

هنر معذرت خواهی‌ (۳)

توهم دانايى

چرا موتسارت بچه‌ها را باهوش نمی‌‌کند

در باب همدلی

دام هارمونی (۲)

‌دام هارمونی (۱)

سرچ می‌‌کنی‌ یا هنوز فکر می‌‌کنی‌؟

آیا اندرز خوبی به ذهنت رسیده است؟...آنرا پیش خودت نگه دار!

هنر با خود تنها بودن

چطور با موفقیت شکست بخوریم

هنر معذرت خواهی (۲)

هنر معذرت خواهی (۱)

ترس از رابطه (۲)

ترس از رابطه (۱)

دام کمال‌گرايی (۲)

دام کمال گرایی(۱)

خشونت خانگی علیه زنان

از خاطره و حافظه (۱)

تمجيد‌های مورد ترديد

آخر اشتباه من کجاست؟

ترس مردان از احساسات

دو تا در عشق کافی نيستند

شما یك ایمیل جدید دارید

ای لحظه، بمان!

حیوون سكسی و دغدغه مسئولیت!

هنر دعوا کردن (۲)

هنر دعوا کردن(۱)

کافکای عاشق پیشه

اخلاق(۲)

اخلاق (۱)

روابط موازی(۲)

روابط موازی(۱)

کمی هم از مردان بشنویم!

اسطوره خون آشامها

آیا پول خوشبختی می آورد؟

فیلسوفهای کوچک، سوالهای بزرگ

به ایدز شانس ندهیم

سکسوالیته ( ۳): اولین بار-قسمت اول

تاپ سیکرت(۲)

و همین لباس زیباست نشان آدمیت؟

تاپ سیکرت(۱)

طنز

آزمایش میلگرام…

خوشبختی دوستی واقعی

هنر بزرگ شدن

سکسواليته (۲) : زنان و خود ارضايی

وقتی عشق سردتر مي شود

قدرت اکثريت

هنر، برای خواستگاری

سکسواليته(۱) : پدوفيلی

وبلاگ: هر نفر يک ناشر؟

شستشوی مغزی

وحشت زده

قویترین میل جهان

شانس

رويا(۲)

رويا(۱)

چند کلمه حرف حسابی!(۲)

دخترهای حرف گوش کن، پسرهای شرور

چند کلمه حرف حسابی!(۱)

دروغ(۲)

دروغ(۱)

…انتقام

زیبایی(۳)

زیبایی(۲)

زیبایی(۱)

 
Enter your Email


Preview | Powered by FeedBlitz
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
  • اوت 2004  
  • سپتامبر 2004  
  • اکتبر 2004  
  • نوامبر 2004  
  • دسامبر 2004  
  • ژانویهٔ 2005  
  • فوریهٔ 2005  
  • مارس 2005  
  • آوریل 2005  
  • مهٔ 2005  
  • ژوئیهٔ 2005  
  • اوت 2005  
  • سپتامبر 2005  
  • اکتبر 2005  
  • نوامبر 2005  
  • دسامبر 2005  
  • فوریهٔ 2006  
  • مارس 2006  
  • مهٔ 2006  
  • ژوئیهٔ 2006  
  • سپتامبر 2006  
  • نوامبر 2006  
  • دسامبر 2006  
  • ژانویهٔ 2007  
  • فوریهٔ 2007  
  • مارس 2007  
  • آوریل 2007  
  • مهٔ 2007  
  • سپتامبر 2007  
  • اکتبر 2007  
  • فوریهٔ 2008  
  • مهٔ 2008  
  • ژوئیهٔ 2008  
  • اوت 2008  
  • نوامبر 2008  
  • فوریهٔ 2009  
  • مارس 2009  
  • مهٔ 2009  
  • سپتامبر 2010  
  • آوریل 2011  
  • آوریل 2012  
  • ژوئیهٔ 2013  
  • مهٔ 2014  
  • نوامبر 2014  
  • دسامبر 2014  
  • فوریهٔ 2015  
  • مارس 2015  
  • ژوئیهٔ 2015  
  • اوت 2015  
  • نوامبر 2015  
  • دسامبر 2015  
  • فوریهٔ 2016  
  • اوت 2016  
  • فوریهٔ 2017  
  • مهٔ 2017  
  • اکتبر 2017  
  • نوامبر 2017  
  • اوت 2018  
  • ژوئن 2019  
  • نوامبر 2019  
  •