۲۳ خرداد، ۱۳۹۸



از اتفاق‌های هر روزه در یک جامعه لیبرال، و با این وجود یکی‌ از دردناک‌ترین و شدیدترین تجربه‌های فردی است که برایش اتفاق می‌‌افتد: شکستن رابطه و جدایی. سیسل گران (Sissel Gran) ، معروف‌ترین روان درمانگر نروژی در این باره کتابی‌ نوشته است با عنوان: "تو را ترک می‌کنم، چون می‌‌خواهم زندگی‌ کنم" . متن زیر ترجمه مصاحبه رادیو فرهنگ آلمان با اوست (لینک مصاحبه در انتهای متن). 


یواخیم شل ( Joachim Scholl) : خانم گران، نگاه شما در این مساله، به سوی کسی‌ است که می‌‌رود و پارتنر یا همسر خود را ترک می‌‌کند. ما همیشه به طور غریزی فکر می‌‌کنیم آن کسی‌ که ترک شده، نیاز به توجه و مراقبت ما دارد، در این باره بسیار هم نوشته شده است. اما درباره آن دیگری، کسی‌ که ترک کرده کمتر نوشته شده، چرا این طور است؟ آیا به این دلیل که آن‌ها "بدها" محسوب می‌‌شوند؟

سیسل گران: بله، تقریبا همین طور است. ترک شدن بسیار دردناک، تجربه‌ای به غایت دراماتیک و یک بحران است. بسیاری از افرادی که ترک می‌‌شوند، احساس بی‌ ارزشی و شرم می‌‌کنند. من با زنان زیادی صحبت کرده‌ام که مردان‌شان آن‌ها را به دلیل آشنا شدن با زنی‌ دیگر ترک کرده بودند. آن طرف رابطه که دیگری را ترک می‌‌کند- چه ناگهانی این کار را بکند، چه از مدت‌ها قبل در رابطه نشانه‌هایی‌ را فرستاده باشد- از سوی نزدیکان و دوستان طرف ترک شده، به عنوان دیوانه یا نادان یا "آدم بد" نمایش داده می‌‌شود، به عنوان کسی‌ که احمقانه عاشق فرد دیگری شده، یا یک خائن خودپرست است.  بنابراین اطرافیان معمولا با فرد ترک شده همذات‌پنداری می‌‌کنند نه با کسی‌ که رابطه را ترک کرده است.
 اما پشت سر کسی‌ که رابطه را ترک می‌‌کند هم، داستانی وجود دارد که می‌‌بایست باز گفته شود. و هدف من هم همین است. ما می‌‌بایست همه جریان را بهتر بفهمیم و به همین دلیل این کتاب را نوشتم.

شل: شما نوشته‌اید که می‌‌خواهید با نوشتن این کتاب، چهره کسانی که می‌‌روند را بازسازی کنید- چرا؟

گران: قصدم این بود که داستان جدایی را از افق دید آنها بازگویی کنم، این‌که چرا تصمیم به رفتن گرفتند. چون آن‌ها این حق را دارند که شنیده شوند. خیلی‌ از آن‌ها قبل از این‌که واقعا جدا شوند، مدت‌ها برای ازدواج یا رابطه ناقص و شکست خورده‌شان غصه خورده‌ا‌ند، رنج کشیده‌ا‌ند، نیازهای عاطفی آن‌ها براورده نشده است، سالها برای درست کردن یک پیوند نزدیک با دیگری تلاش مذبوحانه کرده‌ا‌ند، تنهایی‌ و عدم اطمینان را تجربه کرده‌ا‌ند. بسیاری پارتنر خود را ترک می‌‌کنند برای اینکه "خود" در حال احتضار‌شان را نجات دهند. من قصد داشتم داستان کسانی‌ را بگویم که شریک خود را ترک کردند چون حس می‌‌کردند که باید این کار را بکنند.

شل: شما نوشته‌اید: "از عذاب وجدان رها شوید" و به این مساله می‌‌پردازید که کسانی که رابطه را ترک می‌‌کنند با عذاب وجدان درگیر هستند و این‌که بهتر است خود را از آن آزاد کنند. این عذاب وجدان به خاطر چیست و از کجا می‌‌آید؟ آیا بیشتر از درون فرد یا از بیرون (اطرافیان)؟  

 گران: فکر می‌‌کنم هر دو. چند سال پیش زنی برایم ایمیل فرستاد، یکی‌ از خواننده‌های‌ام که از همسرش طلاق گرفته بود و تصمیم جدایی از طرف او بود. اما از زمان جدایی با احساس عذاب وجدان درگیر بود، و از سوی دوستانی که طرف همسرش را گرفته بودند طرد می‌شد، همین طور خانواده‌اش از او فاصله می‌‌گرفتند و اغلب احساس تنهایی‌ می‌‌کرد. او از من خواست که کتابی‌ بنویسم درباره کسانی که می‌‌روند، که منظر آنها را شرح بدهم، نشان دهم کسی‌ که رابطه‌اش را ترک می‌کند حتما یک سایکوپت خیانتکار نیست، او هم انسانی‌ است با قلبی پر از آرزوهای ناکام و نیازهای برآورده نشده. ترک کردن کسی‌ که دوستش داشته کار آسانی نیست، می‌‌داند که با این کار او را چقدر ناراحت و زخمی می‌‌کند و اغلب بخشی از وجودش هنوز به او وصل است و  خود را نسبت به او مسئول احساس می‌‌کند. از دید کسی‌ که ترک شده، این کار راحتی به نظر می‌‌رسد, که ناگهان و خارج از انتظار انجام شده، اما در بیشتر موارد این طور نیست. بسیاری از کسانی که رابطه را ترک می‌‌کنند، سال‌ها در شک  بوده ا‌ند که آیا بهتر است بمانند یا بروند.

شل: زنان راحت‌تر رابطه را ترک می‌‌کنند یا مردان؟ 

 گران: اگر خارج از رابطه کسی‌ منتظر باشد، رفتن کمتر دردناک است، گاهی حتا خلاصی و خوشبختی‌ است. فکر می‌‌کنم این برای زنان و مردان یکسان صدق می‌‌کند. اما اگر فرد ترک‌کننده انسان باملاحظه‌ای باشد، رفتن در هر صورت برایش سخت است، فرق نمی‌‌کند که زن باشد یا مرد. کسانی که برای کتابم با آن‌ها مصاحبه کرده بودم، بعد از جدا شدن رنج زیادی تحمل کرده بودند، احساس گناه و عذاب وجدان، احساس سردی و خودخواهی می‌‌کردند. جدا شدن برای هیچکدام از آنها راحت نبود.

مردان گزینه‌های بیشتری برای انتخاب پارتنر دارند، یک مرد ۵۰ ساله هنوز می‌‌تواند برای یک زن ۲۵ ساله جذاب باشد، عکس آن کمتر پیش می‌‌آید. با این وجود مردان تمایل بیشتری به ماندن و قبول کردن شرایط دارند، بیشتر از زنان در رابطه‌هایی‌ می‌‌مانند که در آن خوشبخت نیستند یا حتا کاملا بدبخت هستند. زنان کمتر صبر می‌‌کنند. آن‌ها حضور و توجه شریک خود را می‌‌خواهند، و اگر آن را نداشته باشند زودتر حس بدبختی پیدا می‌‌کنند و زودتر جدا می‌‌شوند. زنان در این مورد شجاع‌تر هستند. آنها حاضرند تنهایی را تحمل کنند و وقتی‌ کسی‌ هم منتظر آن‌ها نباشد جدا می‌‌شوند، برای آنها تنهایی‌ واقعی‌ بهتر از این است که در یک رابطه احساس تنهایی‌ کنند. فکر می‌‌کنم برای آنها خیلی‌ مهم‌تر است که خودشان را پیدا کنند تا یک پارتنر جدید.

شل: از نظر شما چه موقع رابطه ارزش ماندن و تلاش و برایش جنگیدن را دارد ، و چه زمانی‌ بهتر است که رفت، یا حتا می‌‌بایست که رفت؟

گران: فکر می‌‌کنم زمانی که انسان حس می‌‌کند درونش در حال نابود شدن است، باید برود. وقتی‌ که حس می‌‌کند که انگار دارد ناپدید می‌‌شود، بیرنگ می‌‌شود، که دیگر خودش نیست، آنوقت شاید زمان آن رسیده باشد که برویم. ما معمولا زمان زیادی برای نگاه داشتن رابطه مبارزه می‌‌کنیم، ما موجودات پر امیدی هستیم. همیشه امیدواریم که همه چیز خوب شود، که روزهای زیبا دوباره برگردند - و گاهی هم این اتفاق می‌‌افتد، دست کم تک و توک، اینجا و آنجا. و همین "دست‌کم" می‌‌تواند ما را به دنبال رابطه بکشاند.

اما زمانی که این امید از بین برود، نقطه عطفی در زندگی‌ خیلی‌ از افراد به وجود می‌‌آید. وقتی این امید از بین می‌‌رود- این را بسیاری از کسانی که با آنها مصاحبه کردم تعریف کردند- یک جور حس فیزیکی‌ در بدن به وجود می‌‌آید، این حس که همه چیز تمام شده است. مانند این است که یک گلدان شکسته باشد یا طنابی پاره شده باشد، آدم حس می‌‌کند که راه برگشتی وجود ندارد.

شل: و چطور می‌‌توان از عذاب وجدان آزاد شد، اولین قدم در این راه چیست؟

گران: کسانی که حس می‌‌کنند همه تلاش خود را برای رابطه کرده‌ا‌ند، معمولان کمتر دچار عذاب وجدان می‌‌شوند. وقتی‌ سالها برای نجات رابطه تلاش کرده‌ا‌ند، مشاوره گرفته‌ا‌ند، سالها سعی‌ کرده‌ا‌ند با یار خود در رابطه باقی‌ بمانند و باز هم نتیجه نداده، دیگر عذاب وجدان برایشان باقی‌ نمی‌‌ماند. کسانی که جدایی برای‌شان به معنای پایان حس زندانی بودن و خفقان باشد، حس رهایی و آزادی کنند، حس دائم کوچک شدن از بین برود و حس بازگشت به خود قبلی‌‌شان را پیدا کنند، دچار عذاب وجدان نیستند. دیدن اینکه شریک ترک شده عشق جدیدی پیدا کرده، می‌‌تواند همه چیز را راحت‌تر کند.

اما در کل نسخه‌ای برای این مساله وجود ندارد. انسان احتیاج به زمان دارد و می‌‌بایست برای رها شدن از این حس تلاش کند. و البته گاهی هم بهتر است این حس را داشته باشد اگر به طرف مقابلش واقعا زخم زده باشد.

شل: شما در کتاب خود مثال‌هایی‌ از فیلم، تئاتر و ادبیات  آورده اید. این موضوع خیلی‌ خیلی‌ بزرگی‌ در همه شاخه‌های هنر است. شما از کارل اوه کنوسگرد  (Karl Ove Knausgard) نقل قول کرده اید که با اتو بیوگرافی خود شهرت پیدا کرد. شما از این نویسنده هموطن خود چه کتاب‌هایی درباره موضوع کتاب‌تان خوانده اید، صداقت رادیکال او با همسرش، که او را ترک کرد؟ 

 گران: اوه، بله. من تمام کتاب‌های او را خوانده‌ام. می‌‌دانید، ما انسان‌ها آرزوی رشد درون‌مان را داریم. وقتی‌ که  عاشق می‌‌شویم، این وسعت گرفتن خود را احساس می‌‌کنیم، احساس می‌‌کنیم که زیباتر، قوی‌تر، باهوش‌تر از هر وقت دیگری می‌‌شویم. ما با وارد کردن آن انسان دیگر در دنیای درون خود، رشد می‌‌کنیم.  کنوسگرد استاد  نوشتن از عواطف است، او در این کار بهترین است. در رمان‌هایش صحنه‌های زیادی وجود دارد که در آنها نشان می‌‌دهد که احساسات  چطور ما را در موقعیت‌های مختلف زندگی‌ هدایت‌مان می‌‌کنند. به نظر من کتاب‌های او می‌بایست جزو اموزش‌های اجباری برای همه روان‌شناسان باشد، به خاطر توصیف همدلانه و عمیق او در این‌باره که ما چطور  با احساسات‌مان با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنیم، و چطور این رابطه را از دست می‌‌دهیم وقتی‌ که نیاز‌های احساسی‌‌مان پاسخ داده نمی‌‌شوند.

شل: در نروژ به شما لقب "وکیل رابطه" داده‌‌ا‌ند. حالا شاید بتوان به شما "وکیل ترک‌کنندگان" لقب داد. آیا شما واکنش‌هایی‌ از این جنس در رابطه با کتاب‌تان دریافت کرده‌اید؟ 

گران: بله البته. کسان زیادی هستند که از این منظر خوش‌شان نمی‌‌آید. من آن‌ها را می‌‌فهمم، اما یک روان شناس یا روان‌درمان‌گر باید هر دو روی سکه را ببیند، زندگی‌ ما پر از تناقض است، چه ما خوش‌مان بیاید چه نیاید. من با این انتقادات خوب کنار می‌‌آیم، با افراد زیادی حرف زده‌ام که ترک شده بودند، درباره احساسی‌ که داشتند، احساس اینکه به آن‌ها خیانت شده است، اینکه چقدر ترک شدن مشکل و رنج‌آور است. اما کسی‌ که بعد از ترک شدن می‌خواهد به زندگی‌ ادامه دهد، می‌‌بایست یاد بگیرد خودش را بهتر بفهمد، سهم خود را در شکستن رابطه درک کند و از خود سوال کند: "نقش من در این میان چه بود؟". نه به این دلیل که قرار باشد تقصیر جدایی بر گردن کسی‌ که ترک شده است گذاشته شود، بلکه به این دلیل که این توانایی را داشته باشیم که همه داستان را برای خودمان تعریف کنیم، چیزها برای‌مان روشن شوند، برای این‌که بتوانیم ادامه دهیم.
این کتاب راهنمای ترک کردن پارتنر نیست، برعکس، هشداری است برای آنچه می‌‌بایست از آن اجتناب کنیم، اگر مایل به حفظ عشق و ارتباط هستیم.



 
Home
Email
 
 
 

پسیو‌اگرسیو، پرخاشگری منفعلانه

از جدایی

هنر معذرت خواهی‌ (۳)

توهم دانايى

چرا موتسارت بچه‌ها را باهوش نمی‌‌کند

در باب همدلی

دام هارمونی (۲)

‌دام هارمونی (۱)

سرچ می‌‌کنی‌ یا هنوز فکر می‌‌کنی‌؟

آیا اندرز خوبی به ذهنت رسیده است؟...آنرا پیش خودت نگه دار!

هنر با خود تنها بودن

چطور با موفقیت شکست بخوریم

هنر معذرت خواهی (۲)

هنر معذرت خواهی (۱)

ترس از رابطه (۲)

ترس از رابطه (۱)

دام کمال‌گرايی (۲)

دام کمال گرایی(۱)

خشونت خانگی علیه زنان

از خاطره و حافظه (۱)

تمجيد‌های مورد ترديد

آخر اشتباه من کجاست؟

ترس مردان از احساسات

دو تا در عشق کافی نيستند

شما یك ایمیل جدید دارید

ای لحظه، بمان!

حیوون سكسی و دغدغه مسئولیت!

هنر دعوا کردن (۲)

هنر دعوا کردن(۱)

کافکای عاشق پیشه

اخلاق(۲)

اخلاق (۱)

روابط موازی(۲)

روابط موازی(۱)

کمی هم از مردان بشنویم!

اسطوره خون آشامها

آیا پول خوشبختی می آورد؟

فیلسوفهای کوچک، سوالهای بزرگ

به ایدز شانس ندهیم

سکسوالیته ( ۳): اولین بار-قسمت اول

تاپ سیکرت(۲)

و همین لباس زیباست نشان آدمیت؟

تاپ سیکرت(۱)

طنز

آزمایش میلگرام…

خوشبختی دوستی واقعی

هنر بزرگ شدن

سکسواليته (۲) : زنان و خود ارضايی

وقتی عشق سردتر مي شود

قدرت اکثريت

هنر، برای خواستگاری

سکسواليته(۱) : پدوفيلی

وبلاگ: هر نفر يک ناشر؟

شستشوی مغزی

وحشت زده

قویترین میل جهان

شانس

رويا(۲)

رويا(۱)

چند کلمه حرف حسابی!(۲)

دخترهای حرف گوش کن، پسرهای شرور

چند کلمه حرف حسابی!(۱)

دروغ(۲)

دروغ(۱)

…انتقام

زیبایی(۳)

زیبایی(۲)

زیبایی(۱)

 
Enter your Email


Preview | Powered by FeedBlitz
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
  • اوت 2004  
  • سپتامبر 2004  
  • اکتبر 2004  
  • نوامبر 2004  
  • دسامبر 2004  
  • ژانویهٔ 2005  
  • فوریهٔ 2005  
  • مارس 2005  
  • آوریل 2005  
  • مهٔ 2005  
  • ژوئیهٔ 2005  
  • اوت 2005  
  • سپتامبر 2005  
  • اکتبر 2005  
  • نوامبر 2005  
  • دسامبر 2005  
  • فوریهٔ 2006  
  • مارس 2006  
  • مهٔ 2006  
  • ژوئیهٔ 2006  
  • سپتامبر 2006  
  • نوامبر 2006  
  • دسامبر 2006  
  • ژانویهٔ 2007  
  • فوریهٔ 2007  
  • مارس 2007  
  • آوریل 2007  
  • مهٔ 2007  
  • سپتامبر 2007  
  • اکتبر 2007  
  • فوریهٔ 2008  
  • مهٔ 2008  
  • ژوئیهٔ 2008  
  • اوت 2008  
  • نوامبر 2008  
  • فوریهٔ 2009  
  • مارس 2009  
  • مهٔ 2009  
  • سپتامبر 2010  
  • آوریل 2011  
  • آوریل 2012  
  • ژوئیهٔ 2013  
  • مهٔ 2014  
  • نوامبر 2014  
  • دسامبر 2014  
  • فوریهٔ 2015  
  • مارس 2015  
  • ژوئیهٔ 2015  
  • اوت 2015  
  • نوامبر 2015  
  • دسامبر 2015  
  • فوریهٔ 2016  
  • اوت 2016  
  • فوریهٔ 2017  
  • مهٔ 2017  
  • اکتبر 2017  
  • نوامبر 2017  
  • اوت 2018  
  • ژوئن 2019  
  • نوامبر 2019  
  •