برام کمی باورنکردنيه که يک سال از
اولين روز نوشتنم ميگذره. از اون عجیبتر ( به همین مناسبت کمی در آرشیو دور زدم!) اینکه چقدر در عرض این یک سال همه چیز تغییر کرده، و چقدر خودم تغییر کرده ام، و حتی خیلی از ارتباطاتم تغییر کردن، و این رو ، به جز در مواردی که برام واقعا گرفتاری بودن، نشونه خوبی می دونم، این یعنی ساکن نبوده ام و به خودم و اطرافیانم اجازه این تحول رو داده ام، هر چند که گاهی اشتباه هم کرده باشم.
از همون اولش و تا به الان هم ، هیچوقت "فقط به خاطر دل خودم" ننوشته ام، و اگر تقسیم کردن موضوعاتی که برام جالب هست با دیگران و چالش و تبادل نظر با اونها نباشه، نوشتن من اینجا بی معنیه. گذشته از اون من اینجا دوستیهای با ارزشی رو پیدا کردم که به خاطرشون خیلی خوشحالم. دلم می خواست از تک تکتون اسم می بردم و می نوشتم، ولی مجالش نیست متاسفانه. پس فقط از علیرضای خوب بگم که شاید انگیزه وبلاگنویسی رو اون در من به وجود آورد ، از کامران گل به خاطر همه بحثهای خوبش و دوستی پر از صفاش، از آیدین مهربون، و همینطور از بقیه دوستان غیر وبلاگنویسم مثل وحید, نسرین ، امیر و پروانه (مفقود شده!:)). از وجود دوستان وبلاگنویسی که این مدت پیدا کرده ام، که بعضی از اونها برام مثل یک گنجینه هستن هم از ته دل ممنونم.
هاله نازنینم هم که فکر می کنم دیگه احتیاج به گفتن نداره و کلی زحمت و وقت مدیونش هستم. وقتی به همه شما فکر می کنم، و به لیست ترجمه های کنارصفحه نگاه می کنم ، حس عمیقی از رضایت وجودم رو پر میکنه و فکر می کنم این پاداش خوبی باشه.
پ.ن.:
_ در نزدیکی جایی که زندگی می کنم محوطه بزرگی رو برای بازسازی یک مجموعه خیلی مهم علمی، کنده و زیر و رو کردن. در بین اون محوطه بزرگ که خونه های کلنگی رو دیگه از بین بردن و الان صاف شده کاملا، یک دیوار سنگی نه چندان بلند به درازای شاید ۱۰ متر باقی مونده. همه اش برام سوال بود که چرا در بین اونهمه جرثقیل و ریخت و پاش، اون دیوار مزاحم رو نگه داشتن. یکی از دوستهام بالاخره بهم گفت که اون دیوار رو به عنوان یک اثر تاریخی خراب نمی کنن. کنجکاو شدم که اون چی باید باشه که این همه زحمت دور زدن و نگه داشتنش رو به دوش میکشن، و وقتی یک روز نزدیکتر رفتم، واقعا نمی تونستم خنده تمسخر آمیزی نکنم. یک دیوار کاملا معمولی و البته با سنگهای قدیمی، ولی هیچ چیز خاصی در این دیوار دیده نمیشه، به جز اینکه یک گوشه ای از اون، مثل گوشه نون گاز زده شده، ریخته و به نظر میاد که در اثر بمباران زمان جنگ جهانی دوم بوده باشه. من البته باستان شناس نیستم، ولی فکر نمی کنم قدمت! این دیوار به بیشتر از حد اکثر ۱۰۰ سال برسه!!(اگر اصلا انقدر قدمت داشته باشه!) ...و حالا، یادش که می افتم، اون لبخند تمسخر آمیز ، تبدیل به لبخند تلخی میشه از اینهمه سهل انگاری (این بهترین وصف چنین رفتاری هست) در نگهداری از آثار چندین هزار ساله ای که بر حسب اتفاق به دست ما رسیده ، آثار مهمی از تاریخ و فرهنگ و تمدن مردمی که در گذشته زندگی میکردن، و دستمایه های مهمی برای شناخت گذشته هستن، و کمترین استفاده ای که میشد ازشون کرد جذب توریست و در آمد حاصل از اون بود. باز یاد خاطره تلخ نابودی مجسمه های بودا در افغانستان می افتم و...
بعد از نقشه
جاده سازی روی شهر بیستون و طاق بستان کرمانشاه، چشممون به جمال
سد سازی روی تنگه بلاغی، که با به کار گیریش تخت جمشید هم کم کم از بین خواهد رفت، روشن شد!
اولين اقدام کميته بين المللی برای نجات آثار باستانی دشت پاسارگاد نامه ای سرگشاده به زبان فارسی و انگليسی به سازمان ملل متحد و مردمان جهان است. آن را امضا کنيد و دوستان خود را از هر مليتی که هستند به امضای آن تشويق کنيد...ما از همهی سازمانهای جهانی، بخصوص سازمان ملل متحد و شاخههای وابستهاش، همچون سازمان یونسکو، میخواهیم که از هر طريقی که میدانند اين عمل بيرحمانه عليه ارزشمندترين ميراثهای نسل بشر را متوقف سازند.
ف.م. سخن عزیز در این مورد دو پست نوشته ، و لینکهای دیگه ای هم گذاشته:
۱ ،
۲
طومار اعتراض به تخريب تدريجی تخت جمشيد ...آب گیری سد سیوند بخش عمده محوطه پاسارگاد و تنگه بلاغی که راه شاهی معروف دوره ی هخامنشی است که پاسارگاد را به تخت جمشید متصل می کند را به زیر آب می برد. تنگه بلاغي با آثار باستاني متعلق به دورههاي هخامنشي، اشکاني، ساساني و مهمتر از آن با غارهايي متعلق به دوران پيش از تاريخ در بين محوطههاي باستاني کمنظير است. رطوبت حاصل از این سد باعث تخریب تدریجی تخت جمشید هم خواهد شد. که همه ی اینها صدمات جدی به تاریخ و تمدن ایرانیان می زند.
لينکهای مربوطه از وبلاگ هاله
__تولد وبلاگی من ، مصادف شده با روز پايان کار
خبر چين...کار کردن در خبر چين رو دوست داشتم و متاسفم که ناچارا تعطيل شد.