موبایلهای هوشمند وشبکههای اجتماعی طرز فکر و رفتار ما را اساساً عوض میکنند. آیا ما در معرض "فراموشی دیجیتال" هستیم؟
خانم الف مشکلی با همخانهی خود دارد، میداند که باید از او معذرتخواهی کند و اینکار را هم میکند، اما با چت. یک صحبت حضوری برای او قابل تصور نیست، چرا که "مساله بسیار احساسی است". و این تنها به چند مورد محدود نمیشود. هر روز افراد بیشتری از چت، فیس بوک، اساماس و ایمیل برای مدیریت روابط شخصی استفاده و از گفتگوی حضوری اجتناب میکنند. توجه تقسیم نشده، تبدیل به متاعی نادر شده است. اگر پنج دوست با هم به رستوران بروند، روی میز حداقل پنج موبایل قرار میگیرد. ما همیشه و همه جا با دنیا (ی دیجیتال) مرتبط هستیم و اطلاعات دریافت میکنیم. ما توانایی جهتیابی خود را به دستگاههای جیپیاس، توانایی به خاطر سپردن را به گوگل میسپاریم. اما به چه قیمتی؟
وقتی که منفرد شپیتزر (Manfred Spitzer) رواندرمانگر در کتاب خود به نام "فراموشی دیجیتال" نوشت که شبکههای اجتماعی ما را چاق، احمق و تنها میکنند، با مخالفتهای زیادی رو به رو شد، که این ادعا قابل اثبات علمی نیست، به اندازه کافی تحقیق صورت نگرفته است و غیره. تا به امروز نیز چنین گزارهای مغشوش است و جای شک دارد. تحقیقات بلند مدت هنوز هم به درستی صورت نگرفته است. با این وجود نتایج برخی تحقیقات میبایست ما را به فکر بیاندازد.
چیزی که جای شک ندارد این است که گوشیهای هوشمند و شبکههای اجتماعی میزان توجه ما را تحت تاثیر قرار میدهند زیرا دایم سیلی از اطلاعات را به سوی ما روانه میکنند، به زبان شپیتزر "ما در حال تمرین برای مبتلا شدن به اختلال توجه/تمرکز هستیم." گوشی هوشمند شبیه دستگاه بازی قمار است، گاهی پیامی برایمان میآید، گاهی نه. در واقع به روش "یادگیری از طریق تقویت متناوب" عمل میکند. (توضیح مترجم: یادگیری از طریق تقویت متناوب، پدیدهای است که در روانشناسی و تعلیم و تربیت به این گونه شرح داده میشود که برخی از رفتارها با دریافت متناوب یک تقویتکننده مورد علاقه، تشدید میشوند. به عنوان مثال مادر به کودک گهگاهی شکلات میدهد اگر در کارهای خانه به او کمک کند. از آنجا که این اتفاق به شکل متناوب میافتد و کودک نمیداند که چه وقت شکلات دریافت میکند، این رفتار را -کمک در کار ِخانه- بیشتر از خود نشان میدهد، یعنی این رفتار تقویت میشود. در مورد گوشی هوشمند به همین شکل، چون ما نمیدانیم چه زمان پیامی دریافت میکنیم، میزان سر زدن به آن در ما تقویت میشود). این دقیقا چیزی است که مغز ما به آن بسیار علاقه دارد و به سختی میتوانیم در برابر آن مقاومت کنیم.
در یک پروژه تحقیقاتی در دانشگاه بن (الکساندر مارکوتز Alexander Markowetz پروفسور اینفورماتیک، و کریستین مونتاگ Christian Montag پرفسور روانشناسی مولکولی) نرمافزاری طراحی شد برای تشخیص و ثبت طولانی مدت استفاده کاربران از دستگاههای موبایل خود. این تحقیق که بر روی بیش از ۶۰ هزار نفر انجام شد، نشان داد که کاربران به طور متوسط روزی ۸۸ بار به موبایل خود سر میزنند. ۳۵ بار برای چک کردن ساعت یا دریافت پیام و ۵۳ بار برای نوشتن ایمیل، استفاده از اپ یا گردش در اینترنت. اگر ۸ ساعت در روز برای خواب در نظر بگیریم، هر ۱۸ دقیقه یکبار فعالیت خود را قطع میکنیم تا با موبایل سرگرم شویم. یک کاربر -از بین تمام گروههای اجتماعی و سنی- به طور متوسط روزی دو ساعت و نیم با موبایل خود مشغول است، در حالی که از این زمان تنها هفت دقیقه آن برای تلفن زدن مصرف میشود.
به دلیل این وقفههای مکرر، دیگر قادر به پردازش ِمسائل پیچیدهتر نیستیم. و "چندوظیفهای" (Mutlitasking) بر خلاف برخی باورهای رایج ، عمل نمیکند. مونتاگ در این باره میگوید:" ما نمیتوانیم توجه خود را تقسیم کنیم. مغز ما برای وظایف سریالی طراحی شده است. البته هستند کسانی که میتوانند در یک آن چند کار متفاوت انجام دهند و توجه خود را بین آنها تقسیم کنند، اما کیفیّت کار آنها به این طریق بسیار پایین است. و در ضمن این باعث میشود که ما نتوانیم در کاری که مشغولاش هستیم "غرق" شویم که اصطلاحا flow نامیده میشود. فلو به حالتی گفته میشود که ما چنان عمیقا مشغول کار خود میشویم که دنیای اطراف را فراموش میکنیم. وارد شدن در وضعیت فلو احتیاج به تمرکز دارد و تمرکز احتیاج به این دارد که ما خود را از تحریکات دایم بیرونی دور نگه داریم. لحظهای درنگ کردن، کمی صبر داشتن- کاری است که بسیاری از افراد دیگر تواناش را ندارند. حتا در چند دقیقه توقف در ایستگاه اتوبوس، به جای اینکه کمی هم به صداها، بوها، آدمها و اطراف خود توجه کنیم، وارد جهان مجازی میشویم. به جای تغییر متناوب فعالیت و تفکر، ما دائم در فعالیت هستیم. و این برای مغز ما چیز خوبی نیست. مغز انسان نیاز به زمان (زمانهای استراحت) دارد برای اینکه بتواند اطلاعات دریافت شده را پرورش دهد و در حافظه طولانی مدت ذخیره کند." تحقیقات دانشمندان سوئدی نشان دادهاند که سیل دایمی اطلاعات میتواند حافظه ما را تحت تاثیر قرار دهد. و وقتی سعی میکنیم مطالب زیادی را در حافظه کاری خود بگنجانیم، توانایی مغز برای پردازش اطلاعات کم میشود.
از سویی گوشی هوشمند ما را ترغیب میکند که هر چه بیشتر کارکردهای حافظه خود را به تکنیک بسپاریم. ضرب و تفریق ذهنی اعداد، به خاطر سپردن شماره تلفن یا نام افراد، گویا به اینها دیگر احتیاجی نداریم. ما از موبایل به عنوان بدلی از ذهن خود استفاده میکنیم، برای اینکه خود را از زحمت فکر کردن خلاص کنیم. نتیجه تحقیقی که بر روی ۶۶۰ نفر انجام شد (و از آنان عادتهای استفاده از موبایل و سبک فکری آنها پرسیده شد) نشان داد که افرادی که غالبا حسی با مسائل برخورد میکنند، از موبایل برای گرفتن پاسخ به پرسشها یا حل مسائل خود استفاده بیشتری میکنند. و این کار آنها را باز در فکر کردن تنبلتر میکند. آنها حتی برای گرفتن اطلاعات در مورد موضوعاتی که از آن اطلاع دارند یا میتوانند به راحتی آنرا یاد بگیرند نیز به گوشی مراجعه میکنند.
روانشناسان یکی از مهمترین آسیبهای چنین روندی را در تغییر نحوه برقراری ارتباط میبینند. مارتین مایر (Martin Meyer) پرفسور دانشگاه زوریخ، در این باره میگوید: "از آنجا که مردم کمتر کتاب میخوانند، دامنه لغات، روانی کلام و توانایی بیان آنها کم کم تحلیل میرود. نتیجه این است که توانایی ما برای دریافت معانی بین سطور، به کار بردن طنز و یا استعاره کاهش پیدا میکند. آنچه که در واتس آپ اتفاق میافتد، برقراری ارتباط انسانی نیست، بلکه تنها تبادل سیگنالهاست. حتا ساختار آوای پرندگان از ساختار جملهبندیهای مبادله شده در آنجا پیچیدهتر است!"
قابل انکار نیست که توانائیهای ما بدون تمرین از یاد میروند یا کمتر میشوند. به زبان مونتاگ: "از روی تحقیقات عصبشناسی میدانیم که مغز ما مانند ماهیچهای است که احتیاج به ورزش دارد برای اینکه بتواند کارایی خود را حفظ کند. اگر ما گهگاهی وقت و زحمتی را صرف کار کردن روی متنهای پیچیدهتر نکنیم، قابلیتهایی را که تا به حال به سختی در طول زندگی به دست آوردهایم از دست میدهیم. البته که میتوان آنچه از یاد رفته را دوباره با تمرین به دست آورد.اما این کار سختتر و پرهزینهتر خواهد بود. مانند کسی که سالهاست هیچ ورزشی نکرده و حالا میبایست با زحمتی دو چندان خود را به دویدن عادت دهد."
هر چقدر قابلیتهای بیشتری از خود را به شبکهٔها و مدیاهای مجازی انتقال دهیم، بیشتر کنترل زندگی خود را از دست خود خارج میکنیم. آنچه از دست می دهیم و از یاد میبریم، خودمختاری و قبول مسئولیت برای زندگیمان است. یکی از این قالبیتها، توانائی تنها شدن با خود است (رجوع شود به مقاله: هنر با خود تنها بودن) تنها با این توانائی قادر هستیم خود را پیدا کنیم و به ارزش خود مطمئن شویم. و این باز شرط اول ایجاد روابط و حس همدلی با دیگران است. نحوه استفاده از مدیاهای مجازی یکی از عواملی است که باعث می شود روز به روز افراد کمتری با دیگران احساس همدردی میکنند.
به همین ترتیب رفتار اجتماعی ما نیز نیاز به تمرین دارد، آن هم از آغاز کودکی. اهمیت روابط شخصی برای رشد شخصیت و درک احساسات دیگران، در نتیجه آزمایشی نشان داده میشود که در سال ۲۰۱۴ میلادی در دانشگاه کالیفرنیا انجام و منتشر شد؛ گروهی از بچههای دبستانی پنج روز در یک کمپ بدون دسترسی به موبایل ساکن شدند. گروه دوم به شکل معمول سرکلاسهای درس حاضر شدند و از موبایل استفاده کردند. در آغاز و پایان این آزمایش توانایی این کودکان در تشخیص احساسات دیگران به کمک عکس و فیلم اندازهگیری شد. بعد از پنج روز توانایی کودکان کمپ در تشخیص نشانههای غیر-کلامی و خواندن احساسات دیگران از روی صورت آنها به مراتب قویتر شد. هر چقدر ما از گوشی استفاده بیشتری میکنیم، کمتر میتوانیم با دیگران کنار بیاییم. عکس این گزاره نیز صادق است؛ هر چقدر توانائی فرد در رابطه با دیگران کمتر باشد، وقت بیشتری صرف اینترنت میکند، کارهای دیگرش را بیشتر به تعویق میاندازد، به سلامتی و تغذیه خود کمتر توجه میکند، و دوستانش را کمتر ملاقات میکند.
سوزان پینکر (Susan Pinker) روانشناس کانادایی در کتاب خود (The Village Effect) مینویسد که چرا روابط شخصی و حضوری برای ما و حتی سلامتی ما تا این حد اهمیّت دارد. او همچنین شرح میدهد که چرا بورسهای همسریابی / پارتنریابی آنلاین معمولاً به خوبی عمل نمیکنند. چرا که پروسه شناخت یکدیگر معکوس میشود. آنچه در این میان از دست میرود، نزدیک شدن تدریجی به یکدیگر و ایجاد حس تفاهم غیر کلامی است. در یک ملاقات حضوری دیگری را میبینیم، حرکات صورتاش را تماشا میکنیم، صدایاش را میشنویم. و وقتی "شیمی" بین دو نفر یکی باشد، "طنازی" شکل میگیرد و شاید پس از آن حس عشق. طنازی بین دو نفر، یک بازی دو پهلو به همراه بسیاری از پیامهای غیر-کلامی است. در ملاقات حضوری با دیگری صحبت میکنیم، به یکدیگر نگاه میکنیم، همدیگر را ظاهرا اتفاقی لمس میکنیم و این ترس زیر-پوستی را داریم که شاید مورد قبول نباشیم. اما ما توانایی این بازی پیچیده و جذاب را از دست میدهیم. چرا دیگر برای یک ارتباط تلاش کنیم، وقتی که اینترنت همواره گزینههای جدید به سوی ما روانه میکند؟
با در دسترس بودن و حضور دائمی اطلاعات و ارتباطات، زندگی ما به شکل دراماتیکی عوض میشود.
نویسنده: بربر شورتفگر (Bärbel Schwetfeger)
برگرفته و خلاصه شده از مجله روانشناسی امروز( Psychologie Heute ) ، شماره ۳ ، ۲۰۱۶ (Heft3, 2016)