ما فکر میکنیم خبر داریم که سیفون توالت چطور کار میکند، یا پیامدهای روندهای سیاسی چیست. اما در بیشتر اوقات ما مغلوب نوعی توهم دانائی هستیم و دانستههای خود را با دانستههای دیگران اشتباه میگیریم. و این عواقب مخربی دارد.
مجله روانشناسی امروز: پرفسور سلومن (Steve Sloman), اگر من از شما بپرسم سیفون توالت چطور کار میکند آیا میتوانید آن را توضیح دهید؟
پ.سلومن: بله.
ر.ا. : تحقیقات مختلفی نشان میدهند که بیشتر افراد قادر به اینکار نیستند! و نه فقط در مورد توالت! شما در کتابی که با همکارتان فیلیپ فرنباخ ( Philip Fernbach) نوشته اید (The Knowledge Illusion)، ذکر کردهاید که بیشتر افراد نمیدانند ماشین قهوهجوش چطور کار میکند یا چسب مایع چطور دو تکه کاغذ را به هم نگاه میدارد.
پ.سلومن: این برای ما هم بسیار شگفت آور بود که مردم تا چه حد نمیدانند. ۲۵ درصد مردم آمریکا نمیدانند که زمین به دور خورشید میچرخد و فقط چهل و سه درصد میتوانند یکی از قضات دادگاه عالی را نام ببرند. چنین آماری به ما نشان میدهند که تا چه حد معلومات عمومی افراد کم است، و نه فقط در آمریکا. نکته مهم اما این نیست که بسیاری نمیدانند، نکته این است که نمیدانند تا چه حد نمیدانند. آنها دانش خود را در مورد رویدادها و نحوه عملکرد هر چیزی -به اشتباه- بالا تخمین میزنند. مثلا فکر میکنند که میدانند سیفون توالت چطور کار میکند، اما وقتی از آنها توضیح دقیقتر بخواهید، چیزی برای گفتن ندارند.
ر.ا. : دانشمندان چطور فاصله بین آنچه افراد میدانند و آنچه باور دارند که میدانند را اندازه میگیرند؟
پ. سلومن: فرانک کایل (Frank Keil روانشناس دانشگاه یل) برای این منظور روشی پیدا کرد به این ترتیب که از افراد مورد آزمایش خواسته شد دانستههای خود را درباره مسائل سوال شده در یک مقیاس (طیف) بین یک تا هفت تخمین بزنند. مثلا سوال این بود که زیپ لباس چطور کار میکند. و بعد از آنها میخواست که تا جای ممکن دقیقا آنرا توضیح دهند، و پس از آن دوباره دانش خود را تخمین بزنند. طبعن تخمینهای ثانوی در حد پایینتری بودند، تلاش برای توضیح دقیقتر، توهم داشتن دانش را در آنها از بین میبرد. ما این آزمایش را بارها تکرار و این تاثیر را مشاهده کردیم.
ر.ا. : این اثر در چه زمینههایی خود را نشان میداد؟
پ.سلومن: در زمینه اشیا و مسائل عینی روزمره، مثل کارکرد خودکار یا قفل، و چیزهای کمتر روزمره مثل هلیکوپتر، و در زمینه رویدادهای سیاسی یا اجتماعی، مثل سیستم بیمه درمانی.
ر.ا.: وجود این توهم را چگونه میتوان توضیح داد؟
پ.سلومن: تفکر پروسهای نیست که تنها در ذهن فرد جریان داشته باشد، بلکه یک فرایند جمعی است. ما یک دانش جمعی داریم که به عنوان فرد، زمانی که میاندیشیم خود را به آن متصل میکنیم. از یک سو این واقعیت به ما انسانها این امکان را میدهد که بسیار بیشتر از هر موجود زنده دیگری قادر به ساخت و آفرینش باشیم. از سوی دیگر اما باعث میشود ما دانش دیگران را با دانش خود اشتباه بگیریم و فکر کنیم دانش جمعی، دانش فردی ما هم هست.
ر.ا. : منظورتان از این جمله دقیقا چیست: ... به عنوان فرد، زمانی که میاندیشیم خود را به آن متصل میکنیم؟
پ.سلومن: تواناییهای شناختی فردی، محدود هستند. به همین دلیل انسان از آغاز پیدایش تمدن، تخصصهای حرفهای را توسعه داد. یک نفر متخصص کشاورزی شد، یک نفر پزشکی و دیگری آشپزی. دانشمندان به آن "تقسیم کار شناختی" میگویند. ما انسانها اینطور برنامهریزی شدهایم که در گروه عمل کنیم. یعنی ما میتوانیم حجم اندک دانش خود را با دانش دیگران پیوند دهیم. ما از این تقسیم کار شناختی به طور دائم بهره میبریم، چه در گروههای کوچک، چه در مقیاسهای بزرگتر مثل شهرها و کشورها.
ر.ا. : و این باعث میشود ما انسانها در بسیاری زمینهها موفق باشیم؟
پ.سلومن: بله. دانش جمعی ما را به جایی رسانیده که قادر به خلق آیفون و بوئینگ ۷۴۷ باشیم، کارهایی باور نکردنی که انسان به عنوان تنها موجود زنده قادر به انجامشان بوده است. اما همین باعث میشود که دری به سوی ایجاد توهم به روی ما باز شود. اینکه بدانیم در دانش جمعی، دانستهای در مورد موضوعی وجود دارد، تصور میکنیم که خودمان کارشناس آن موضوع هستیم.
ر.ا.: چطور به این نتیجه رسیدید؟
پ.سلومن: ما دلایل روشنی در دست داریم. در یکی از تحقیقهایمان چند پدیده علمی-خیالی را مطرح کردیم. مثلا به یک گروه از افراد مورد آزمایش گفتیم که دانشمندان قادر به کشف باران هلیوم شدند، اما هنوز نمیدانند که چطور درست میشود. بعد از آنها پرسیدیم که به نظرشان چطور میتوان این پدیده را توضیح داد. به یک گروه دیگر اما گفتیم که دانشمندان دلیل این پدیده را کشف کرده اند و پرسیدیم که فکر میکنند چقدر آنرا میفهمند. در آخر از هر دو گروه خواسته شد دانش خود را در مقیاسی بین یک تا ده تخمین بزنند. تخمین گروه دوم از دانش خود، بالاتر از گروه اول بود. تنها به این دلیل که فکر میکردند دانشمندان پاسخی برای چنین پدیدهای دارند، تصور میکردند که آنرا بهتر میفهمند، با وجود اینکه ما توضیح بیشتری در مورد آن نداده بودیم.
ر.ا.: به دلیل وجود اینترنت ما امروز دسترسی به حجم عظیمی از اطلاعات داریم. آیا این باعث شده "توهم دانش" در ما شدیدتر شود؟
پ. سلومن: بله. در اینباره هم تحقیقات نشان دادهاند که افرادی که به اینترنت دسترسی دارند، خود را باهوشتر و داناتر از آنچه هستند میپندارند. در یک آزمایش به گروه اول لیستی از سوالها داده شد که برای پاسخ به آن اجازه استفاده از اینترنت را داشتند، گروه دوم اما نه. بعد از هر دو گروه خواسته شد تخمین بزنند که لیست بعدی سوالها را چقدر خوب میتوانند پاسخ دهند. گروه اول در تخمین خود بالاتر از گروه دوم بود، با اینکه لیست دوم هیچ ربطی به لیست اول نداشت.
ر.ا.: شما اخطار میدهید که توهم دانش، میتواند باعث به وجود آمدن مشکلات سیستماتیک شود.
پ.سلومن: مشکلاتی که حل کردنشان کار سادهای نیست. به عنوان مثال وقتی انسانها دانش خود را درست تخمین نمیزنند، آنطور که باید قدردان کار (تخصصی) دیگران نیستند. در محیط کاری، این پدیده میتواند کار گروهی را بسیار مشکل کند. و اگر رؤسا دچار این توهم باشند، میتواند مهلک باشد. مشکل دیگر گروههایی هستند که ادعاهای اشتباه را مطرح میکنند، این را میتوان در بین کسانی که دریافتهای علمی را انکار میکنند مشاهده کرد.
ر.ا.: مثل این ادعا که تغییرات اقلیمی ربطی به فعالیتهای انسان ندارد، یا اینکه واکسیناسیون باعث اوتیسم میشود؟
پ.سلمن: دقیقا. افراد معمولاً برای درک مسائل به استنادهای عقلانی رجوع نمیکنند، اینطور نیست که تحقیقات علمی را مطالعه کنند و استدلالهای مختلف را با هم مقایسه کنند، بلکه از اطرافیان خود تاثیر میگیرند. در واقع سوال اصلی برای آنها این است که کدام گروه را میخواهند نمایندگی کنند. فرد میتواند به مراجع علمی رجوع کند، یا فکر کند که همه دانشمندان قربانی تئوری توطئه هستند و تنها کسی که واقعیت را میگوید پزشکی با نظرات مخالف منحصر به فردی است که نظرات داغی درباره ارتباط بین واکسیناسیون و اوتیسم دارد.
سوال این است که فرد چه کسی را باور میکند. به خصوص مدلهای ساده علت و معلولی میتوانند چنین گروههای انسانهای هم عقیدهای را بسازند.
ر.ا.: قطبی شدن نظرات در حیطه سیاسی تا چه حد با توهم دانائی ارتباط دارد؟
پ.سلومن: مدارکی وجود دارد که نشان میدهد آنهائی که نظرات افراطی دارند، کسانی هستند که کمتر میدانند. در آزمایشی از افراد خواسته شد که محل اوکراین را روی نقشه نشان بدهند. و بعد از آنها سوال شد که چقدر مطمئن هستند که بهتر است آمریکا در اختلاف کریمه دخالت کند. کسانی که در نشان دادن اوکراین در نقشه اشتباههای بزرگتری داشتند، از همه بیشتر مطمئن بودند که کدام رفتار آمریکا در این مساله بهتر است.
ر.ا.: انسانها نظرات افراطی دارند، چون نمیدانند که چه چیزی را نمیدانند؟
پ.سلومن: دست کم یکی از دلیلها این است. من فکر میکنم قطبی شدن فضای سیاسی به شکلی که امروزه تجربه میکنیم، تا حدی ربط دارد به بزرگتر شدن توهم دانائی که نتیجه عوامل مختلفی است، از جمله اینترنت که به ما این امکان را میدهد که خارج از محیط اجتماعیمان، گروههای هم عقیده در سطح جهانی بیابیم و بسازیم. ما امروز بیش از هر زمان دیگری در حباب زندگی میکنیم. و این باعث تقویت تصورات اشتباه میشود. ممکن است هر کسی فکر کند نظرش ٔبر اساس درک واقعی اوست. اما واقعیت این است که بیشتر افراد تنها حرف بقیه را تکرار میکنند، کسانی که چیز بیشتری نمیدانند. و حتی بدتر از این؛ نظرات یکدیگر را تشدید میکنند و نظرات افراطیتر میسازند.
ر.ا. : آیا امکانی وجود دارد که بتوان عواقب منفی توهم دانائی را کاهش داد؟
پ.سلومن: عقایدی مثل "واکسن باعث اوتیسم میشود" به سختی قابل تغییرند. آگاهی رسانی در مورد عملکرد واکسنها ممکن است کمک کند، اما نمیشود مردم را راجع به همه چیز آگاه کرد. نکته مهمتر این است که مردم معمولا در مورد چنین مسائلی انعطاف ناپذیرند، چون اعتقادت آنها گره خرده است به تعلق به گروههای اجتماعیشان. آنها نمیتوانند یا نمیخواهند به اعتقاداتشان دست بزنند، چون ممکن است این کار بین آنها و گروهی که به آن وابستگی دارند اختلاف بیاندازد.
ر.ا. : و در مورد قطبی شدن مواضع سیاسی چطور؟
پ.سلومن: میتوان تلاش کرد که مردم درباره نتایج و اثرات اقدامات سیاسی صحبت کنند. در یکی از آزمایشات وقتی از افراد خواستیم که درباره اثرات احتمالی پایین آوردن سنّ بازنشستگی یا اجرای طرح مالیات ثابت فکر کنند و نظر دهند، نه تنها توهم دانائی آنان در هم شکست، بلکه باعث شد اطمینان و افراط نظراتشان پائین بیاید. و این یعنی کم شدن فضای قطبی.
ر.ا.: اما توضیح دادن اینکه اقدامات سیاسی چطور عمل میکنند، میتواند بسیار پیچیده و مشکل باشد.
پ.سلمن: این ایراد واردی است. ما باید قبول کنیم که تواناییمان برای پیش بردن چنین گفتگوهایی محدود است، چون ما نمیتوانیم متخصص برای همه چیز باشیم. به عنوان مثال اوراق رفرم طرح سلامتی آمریکا (پیشنهاد شده از طرف اوباما) بیش از بیست هزار صفحه است! من میتوانم سعی کنم درباره تاثیرات این رفرم صحبت کنم، اما نخواهم توانست چیز زیادی دربارهاش بگویم، چون برای این منظور میبایست سالها در این رشته تحصیل کرده باشم. و این برای بیشتر موضوعات سیاسی صدق میکند. پس میبایست کماکان به دانش جمعی، به تخصص دیگران تکیه کنم. فکر میکنم برای شروع درست این است که برای تغییر فرهنگ تلاش کرد، و جمع را به طور کلی منتقدتر کرد، به این شکل که گفتگو را آغاز کنیم. به این شکل که این مساله را مطرح کنیم که چقدر مهم است درباره نتایج و عواقب صحبت شود. به این شکل که یاد بگیریم به این مساله توجه کنیم که کسانی که به عنوان متخصص انتخاب کرده ایم، واقعا متخصص هستند و نه کسانی که به خاطر موقعیتشان قادرند نظر خود را مطرح کنند. به این شکل که روش گفتگوی نظرسازان، خبرنگاران و سیاستمداران را تغییر دهیم. که گفتمان اجتماعی را به شکلی تحت تاثیر قرار دهیم که متخصصان بیشتر جای مطرح کردن نظراتشان را داشته باشند و در مورد عواقب تصمیمات سیاسی بیشتر صحبت شود.
ر.ا.: در سطح فردی، هر کسی چه کاری میتواند بکند تا با توّهم دانائی خود برخورد بهتری داشته باشد؟
پ.سلومن: من پاسخ ساده و ثابتی به این سوال ندارم. اینکه ما به جمع تکیه میکنیم را من یک رفتار پایهای انسانی میبینم که نمیتوان به آسانی آنرا از بین برد. به همین دلیل ما در برابر نظری که عقیدهمان را تایید میکند کمتر انتقادی برخورد میکنیم نسبت به نظری که ٔبر خلاف عقیده ماست. ما انسانها اینطور هستیم. اما میتوانیم تلاش کنیم ورای جمعی که به آن تعلق داریم ، ورای حبابی که در آن هستیم نگاه کنیم. قبول کنیم که نظرات ما بیشتر مواقع درستتر از نظرات دیگران نیست، و آنرا بیش از حد جدی نگیریم. سعی کنیم متواضعتر باشیم و بدانیم که نمیتوانیم همه چیز را بدانیم. این تلاش میتواند بسیار رهاییبخش باشد.
روانشناسی امروز، آگوست ۲۰۱۷( Psychologie Heute, August 2017)